زمستان
چه می فهمد زمستان با رعیتها چه خواهد کرد
به دوش خان اگر خز باشد و لبخند زیبایش
چه می داند سر پای برهنه سوز سرما را
حریر برف اگر باریده زیر چکمه پایش
شکم های گرسنه در دعای سفره می خوانند
خدا برکت دهد ارباب را با نان و حلوایش !
اسیر دست تقدیرم که غافل مانده ام عمری
ولی سر در نیاوردم از این پایین و بالایش
تبانی می کند دنیا به انگشت اشاراتی
که آتش می کشد هر گوشه را با طرز ایمایش
بگو دستان خود را هااا کند بی خانمانی که
ندارد غیر آهی در بساط دین و دنیایش
عدالت کنج پستو خانه های روستا گم شد
به غارت رفته گویا وعده های نان و خرمایش
♤♤♤
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 05 دی 1402 09:48
درود بر شما
فرامرز عبداله پور 05 دی 1402 13:21
درودبرشما جناب معصومی عزیز
بسیارزیباودلنشین بود
آفرین برشما وقلم توانمندتان
⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘
????????????????????????????
????????????????????????
????????????????????
????????????????
❤❤❤
????????
????