نوشته های ادبی فائزه اکرمی

فائزه اکرمی

پدر

فائزه 09/ 10 /1400 0 دیدگاه

گفته بودند چشمانم شبیه توست ساعت ها در آینه نگریستم بلکه تو را ببینم چشمانم ابری شد اما فقط من بودم و آینه رد نوازش دستانت بر گیسوانم جا مانده گفتند قلبم را جستجو کنم در پی تو هر چه گشتم نبود در حسرت...

ادامه نوشته
فائزه اکرمی

تعادل

فائزه 09/ 10 /1400 0 دیدگاه

وقتے آب از تعادل خارج شود سیلاب مے شود وقتے آتش از تعادل خارج شود آتش فشان مے شود وقتے باد از تعادل خارج شود طوفان مے شود وقتے انسان از تعادل خارج شود حِیران مے شود......

ادامه نوشته
فائزه اکرمی

تا خاک شخم زده نشود بذر نمی روید <br/>تاقلب عاشق نشود به آن نور نمی تابد

ادامه نوشته
فائزه اکرمی

آدمها

فائزه 09/ 10 /1400 0 دیدگاه

آدمها برای پوشش درد و غم خود <br/>می سوزند و می سازند <br/>با بیش و کم خود

ادامه نوشته
فائزه اکرمی

هر چیزی در دنیا نماد چیز دیگری است آینه ساخته شد تا ما خود را در آن ببینیم باید بدانیم که ما هم آینه های خداوندیم و خداوند هر صبح که می شود خودش را در ما می بیند ؛ برایش فرقی نمی کند کوچک باشیم یا بز...

ادامه نوشته
فائزه اکرمی

هنرمقدسه

فائزه 09/ 10 /1400 0 دیدگاه

<br/>هنر مقدسه <br/>چون هنر انسان و درمان میکنه <br/>یکی با صداش ؛ یکی با شعراش؛ یکی با بازیش؛ یکی با عکاسی هاش ؛ یکی با نقاشیاش ؛یکی با نوشته هاش... <br/>هنر مقدسه چون به لایه های زیرین روح هر انسان...

ادامه نوشته
فائزه اکرمی

ثبات فقط از آن خداست

فائزه 09/ 10 /1400 1 دیدگاه

ما و زندگی ما و همه چیز در حال دوران و چرخش های تکراری است و تنها زمانی تکرار چرخه های زندگی تمام می شود که ما بیاموزیم ؛ یعنی مانند دانش آموزی که هر سال درس میخواند و می آموزد؛ ماهم باید یاد بگیریم و...

ادامه نوشته
فائزه اکرمی

زن

فائزه 10/ 10 /1400 0 دیدگاه

خطاب می شود از جنس دوم و او هرروز منزجرتر میشود از جنس خود نمی داند که در منشور کوروش اسم اوست باور می کند برابر نیست بُنیادش برای نوکریست نمی داند که هستی مادر است نمی داند او برابر است نمی داند که...

ادامه نوشته
فائزه اکرمی

زندگی نامه باز نشده نیست زندگی نامه نانوشته است

ادامه نوشته
فائزه اکرمی

وقتی که می خندی

فائزه 19/ 10 /1400 0 دیدگاه

وقتی که میخندی زندگی معنا می دهد

ادامه نوشته
فائزه اکرمی

برای مثال کشاورزی که برای رونق و رشد محصولش از خداوند باران می طلبد تا زمین خشکش را برکت ببخشد و در همان مکان مرد فقیری که در خانه چوبی نمور و نم دار و قدیمی زندگی می کند از خدا می طلبد که باران نیاید...

ادامه نوشته
فائزه اکرمی

حکمت

فائزه 26/ 9 /1401 0 دیدگاه

در پس ظلمت شب نوری هست در تنور داغ تنهایی نانی هست... ۱۴۰۱/۴/۹

ادامه نوشته
فائزه اکرمی

پخته شدم

فائزه 26/ 9 /1401 0 دیدگاه

داغی را وقتی فهمیدم که سوختم خامی را وقتی فهمیدم که درست شدم اما زمانی که پخته شدم گرم شدم ... 1401/4/14

ادامه نوشته
فائزه اکرمی

همه با باورهایشان زندگی می کنند در ایران ؛ برخی برای باورهایشان می میرند برخی برای باورهایشان می کُشند!... ۱۴۰۱/۷/۱۲...

ادامه نوشته
فائزه اکرمی

اعتماد بی جا

فائزه 27/ 12 /1401 0 دیدگاه

قصابی را دیدم که قبل از ذبح ؛ به گوسفندی آب می داد همان وقت بود که فهمیدم اعتماد بی جا گاهی به قیمت جانمان تمام می شود. نوشته ۱۳۹۹/۶/۱...

ادامه نوشته
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا