نوشته های ادبی عاطفه مشرفی زاده

عاطفه مشرفی زاده

گلواژه های بی رنگ امید را در اعماق چشم هایت پیدا می کنم می پیچم در تاب گیسویم می کارم در حرکت انگشت هایم در چکه چکه ی هر واژه زنده می مانم‌ باز برمی خیزم چند قدم فقط مانده است...

ادامه نوشته
عاطفه مشرفی زاده

بیاد بیاور

عاطفه 16/ 9 /1399 2 دیدگاه

ﺑﯿﺎﺩ ﺑﯿﺎور ﻋﺼﺮ ﭘﺎﺋﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺗﻮ ﭼﻤﺪﺍﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﻣﺮﺍ ، ﺩﺭ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺍﯾﺴﺘﮕﺎﻩ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﯽ ﺟﺎﮔﺬﺍﺷﺘﯽ ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩﯼ و ﺑﺎ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺷﯿﺸﻪ ﻗﻄﺎﺭ ﯾﺎﺩﻡ ﺭﻓﺖ ﺭﺍ ﻧﻮﺷﺘﯽ؛ ﻣﻦ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺗﻮ ، ﺧﻨﺪﯾﺪﯼ ﻟﻌﻨﺖ ...

ادامه نوشته
عاطفه مشرفی زاده

روزنه

عاطفه 07/ 11 /1399 0 دیدگاه

در تاریخ غوطه ورم، در اساطیر زیسته ام و عمری به درازای آفرینش دارم ایزدان را به نام  کوچکشان می شناسم گویی زمان در من متوقف شده است بر سطح  صیقلی  عمر دست می کشم چقدر سوهانش کشیده ام. دستانم پُرند از...

ادامه نوشته
عاطفه مشرفی زاده

هیچ است

عاطفه 30/ 2 /1400 0 دیدگاه

در لابلای چرخدنده های زمان بی کردار،  خرد می شود استخوان هایم آنگونه که صدایش در عمق وجودم می پیچد. هیچ تضمینی نیست که قامت راست کنم اینبار زیر انبوه آوار یادهای گس منتظرم چیزی را بچشم چیزی را بنو...

ادامه نوشته
عاطفه مشرفی زاده

خاطره

عاطفه 21/ 11 /1401 0 دیدگاه

خواهرم چند سالی بود ازدواج کرده ودو بچه داشت ،شوهرش شاگرد مغازه صافکاری بود،چهار نفری با موتور تردد می کردند ،قدرت خرید ماشین نداشتند، ده روز قبل محرم یک ماشین تصادفی آوردن دم مغازه ای که شوهر خواهرم ...

ادامه نوشته
عاطفه مشرفی زاده

شب از آنِ من

عاطفه 14/ 12 /1402 0 دیدگاه

نور چشم هایم را پوشانده بود و صداها در گوشم می پیچیدند.. صداهایی که نمی شناختم. گویی گمشده بودم.  گم شده بودم. جایی در ناکجا نامی نداشتم. صورتی نداشتم. هویتی نداشتم.  حال گمان می کنم که در آن لحظه...

ادامه نوشته
عاطفه مشرفی زاده

زمستان مرده

عاطفه 15/ 12 /1402 0 دیدگاه

اضطراب ماه در قلبم فرو می ریخت من آواز سرمی دادم دانه های سرخ انگور  در گلویم می رقصیدند سیم ها بر تکه چوبی می لرزیدند آه ای هستی آدم کش! چه می خواهی از جانم؟! آیا اینهمه جان‌ها که ستانده ای ...

ادامه نوشته
عاطفه مشرفی زاده

به خاطر آوردم

عاطفه 16/ 12 /1402 0 دیدگاه

از وقتی به خاطر می آورم، از مبارزه بیزار بودم. اصلا من برای جنگیدن ساخته نشدم. گفتم من! البته از من چیزی نمانده‌ ولی می دانم که حتی دفاع کردن هم برای من نوعی جنگ محسوب می شود.  تا حال هیچ زمانی اینهمه...

ادامه نوشته
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا