نوشته های ادبی ابوالقاسم کریمی
خان روستا ملا غضنفر رو باغبون میکنه و خودش با کلی خدم و هشم میره مسافرت بعد از چند مدت میبینن ملا گوشه باغ نشسته داره زار زار اشک میریزه ازش میپرسن چرا داری گریه میکنی ملا با چشمای گریون و گلوی بغض گ...
ادامه نوشتهملا غضنفر در حالی که داشت تمام تلاششو میکرد که با سیم چین یه پیچ رو باز کنه زنش میاد بالا سرش و بهش با دلسوزی میگه عزیزم این پیچ فقط با آچار فرانسه باز میشه ملا رو به زنش میکنه و با غرور جواب میده ...
ادامه نوشتهعزیزم، دلم برات تنگ شده. دلم میخواد ببینمت، بغلت کنم، ببوسمت. دلم میخواد به چشمات نگاه کنم، به صدات گوش کنم، به لبخندت لبخند بزنم. دلم میخواد باهات باشم، هر لحظه، هر جا. عشق من، تو هدیه خدا به من...
ادامه نوشتهبیاییم محیط زیست را دوست داشته باشیم تا دنیایی سبز و سرشار از صلح را به آیندگان بسپاریم بیاییم محیط زیست را دوست داشته باشیم تا زندگی یی پر نشاط و شادی را تجربه کنیم بیاییم محیط زیست را دوست داش...
ادامه نوشتهمرگ چیست؟ آیا یک پایان است؟ یا یک آغاز؟ یا یک تغییر؟ مرگ چه رنگی دارد؟ آیا سیاه است؟ یا سفید؟ یا رنگین؟ مرگ چه صدایی دارد؟ آیا سکوت است؟ یا فریاد؟ یا آواز؟ مرگ چه طعمی دارد؟ آیا شوراست؟ یا تلخ؟ یا شی...
ادامه نوشتهباید نگران محیط زیست باشیم. نگران تغییرات اقلیمی ، آلودگی هوا، آب ،خاک، کاهش تنوع زیستی، انقراض گونههای جانوری و گیاهی، کمبود منابع طبیعی، بالا رفتن سطح دریاها، افزایش بیماری ، فقر و گرسنگی … باید...
ادامه نوشتهمن زمین را طبیعت را دوست دارم. من دوست دارم طبیعت را ببینم، بشنوم، ببویم و لمس کنم. من دوست دارم از زیبایی و تنوع حیوانات و گیاهان لذت ببرم . من دوست دارم هوای پاک را نفس بکشم و از آفتاب، ماه و ستا...
ادامه نوشتهمحیط زیست، خانه ی ماست که با عشق و مهربانی ساخته شده است اما ما با بی توجهی و بی احترامی در حال تخریب و نابودی آن هستیم ما با سوزاندن سوخت های فسیلی گرمایش جهانی را تشدید می کنیم ما با قطع درختان و ج...
ادامه نوشتهمن یک برگ هستم که در شاخه درخت باد را در بغل میگیرم. من زیبا و تازه هستم و از پروردگار به خاطر آفرینشم ممنونم. من آب را از ریشههای درخت میگیرم و اکسیژن را به جو هدیه میدهم. من سبز زندگی میکنم تا...
ادامه نوشتهمحیط زیست در خطر است آب ها در حال تمام شدن هستند ستاره ها در خاموشی غرق شده اند حیات از مرگ انباشه شده وَ انقراض دوان دوان نزدیک می شود اما انسان نادان هنوز به دنبال سلطه به دنبال استثمار به دنبال رق...
ادامه نوشتهمن محیط زیست هستم که با تمام وجودم عشق میورزیدم به گلها ،درختان ،پرندگان وَ حیوانات، که با هم زندگی میکردند ، عشق می ورزیدم به آب ،هوا ، خاک ، نور وَ صدا که با هم هماهنگی میکردند ، عشق می ورزیدم ب...
ادامه نوشتهای دوست، ای دوست، ای دوست چه خوش است با تو گفتگو چه شیرین است با تو همدمی چه زیباست با تو همراهی ای دوست، ای دوست، ای دوست تو را چگونه بشناسم؟ تو را چگونه بیابم؟ تو را چگونه بخوانم؟ ای دوست، ...
ادامه نوشتهبه نام خداوند بخشنده و مهربان *** ای خدای عزیز و دوست داشتنی من نامهای برای تو نوشتم تا از تو بگویم و از تو بخواهم ای خدای عزیز و دوست داشتنی من از تو متشکرم که به من زندگی دادی که به من عقل ...
ادامه نوشتهخدای مهربان من میدانم که تو همیشه در قلبم هستی، حتی زمانی که احساس نمیکنم تو وجود داری. میدانم که تو مرا دوست داری، حتی زمانی که احساس نمیکنم دوست داشتنی هستم. میدانم که تو به من اهمیت میدهی،...
ادامه نوشته*** صدای انفجار ازهر سو شنیده می شود مرگ در شهر جولان می دهد بوی خون می آید مردم فرار می کنند ، اما نمیدانند به کجا پناه ببرند لبخند به انزوا نشسته غم قلب ها را تسخیر کرده اشک و ترس لحضه ای زند...
ادامه نوشتهمقدمه: هوشنگ ابتهاج (۱۳۰۶-۱۴۰۱) متخلص به سایه، یکی از بزرگترین شاعران معاصر ایران است که در زمینههای مختلف شعر، از جمله غزل، تصنیف، رباعی و شعر نیمایی، آثار بسیار ارزشمند و پایداری سروده است. سایه ...
ادامه نوشتهنامه ای از طرف خدا به تمام انسانهای جهان ای فرزندان من، ای عزیزان من، من، پروردگار یگانه شما، از شما میخواهم که جنگ را همین امروز متوقف کنیدآیا نگاه نمیکنید به آینده ای که توسط جنگ ویران شده است؟آ...
ادامه نوشتهای خدای مهربان و بخشنده از تو سپاسگزارم که مرا آفریدی و نعمت زندگی را به من بخشیدی از تو به خاطر مهربانی های بدون منت که به من ارزانی داشته ای سپاسگزارم از تو به خاطر لبخندی که امروز بر لب دارم تشک...
ادامه نوشتهدیروز وقتی هنوز خورشید طلوع نکرده بود با صدای زنگ تلفن از خواب پریدم ، با عجله به سمت گوشی رفتم ، دیدم شماره ناشناش است در حالی که مضطرب شده بودم تلفن را برداشتم و با لحنی جدی گفتم اَلو ... هیچ صدای...
ادامه نوشتهدلنوشته_داستان_محیط زیستی یکی بود یکی نبود در جنگلی بزرگ و سبز، پرندهای به نام "مرغ عشق" زندگی میکرد.مرغ عشق بسیار مهربان و دلسوز بود ، او به همه کمک میکرد و آواز قشنگ و دلربایی داشت ، تمام حیوا...
ادامه نوشته