تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
محمدهادی صادقی

«دریای خروشان» روزی خروشان می شود این آب دریا آتش بیفتد در دل خس های صحرا ویران شود کاخ ستم در آن شب تار شام سیه محشر شود در روز کبرا ظلمت شود آن باغ شدّاد ستمگر خوشید تابانی نتابد صبح فردا د......

ادامه شعر
نیما  ولی زاده

نخستین شعله یک بوسه ، درخشید بر تنِ باران شراب است مستِ گیسویت ، تنت رویایِ گندمزار وطن شد هرمِ آغوشت ، حصارِ جامه ات مرزی چه بی رحم است نگاهِ تو ، زده آتش به نیزارها دو حشاشینِ چشمانت ، به خونِ ع......

ادامه شعر
رضا اشرفی

روزه گیرم درک فقر و غم کنم روزه گیرم دوری از شیطان کنم روزه گیرم با خدا تجدید آشنایی کنم روزه گیرم تا که استغفار آن اعمال کنم روزه داری عشق است وقتی که روزه دار شوی نَه در آن ماه عزیز بلکه تمام زندگی ......

ادامه شعر
امین  غلامی

غرق تنهاییه خود بودم که، که نگاهم افتاد. به همان چادر مشکی. به همان صورت زیبا. به همان قامت رعنا. که از ان دور دلم را لرزاند. تپش قلب من انگار به هزارن برسید. سخت تر شد نفسهام لرزه به دستان بر......

ادامه شعر
سجاد رحیمی مدیسه

این اشک من است و غزه‌ی آزاده این پای من است و دشمن پتیاره این طفل صغیر و خون و آوار و دروغ ای مهدیِ جان بیا به این آواره سراینده: سجاد رحیمی مدیسه بامداد جمعه ۱۷ فروردین ۱۴۰۳ ۲۵ رمضان ۱۴۴۵......

ادامه شعر
دکترمهدی منصورزاده

وفاداری مرا مشهور کرده ..هر کسی در حد امکانش چناچه  چاووشی را صوت بم، شیراز را دروازه قرآنش نکن وا سلسله گیسوی خوش رنگت خَمش کَت بسته اندازد به  دست سلسله قاجار لاکردار، دست لطفعلی خانش دلم می بر......

ادامه شعر
مهدیه  باریکانی

تنها با صدای تو جور در می آیم تنها‌‌ با صبح بخیر تو خورشید بالا می آید و این زندگی‌‌ که هزارتا خورده شیشه برای آدم در سر دارد تنها وقتی صدای تو را می‌شنوم دیگر ،با من کاری ندارد! #مهدیه_باریکانی......

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«آبرو» روزگاری در جهان ما آبرویی داشتیم در میان باغ گل ما رنگ و بویی داشتیم باغ ما سرسبز و عطر یاس آن پیچیده بود قامتی چون سرو رعنا شکل و رویی داشتیم در میان جنّتی بودیم و همچون یک پَری چشم ......

ادامه شعر
امین مقدس

<<ساعتِ عطش>> بودِ تو داد رنگِ طلایی به خلوتم باش و بده دوباره جلایی به خلوتم انگار بی‌قرارتر از من دقایقند - در ساعتِ عطش که بیایی به خلوتم چون در فضای عشقِ تو ساکن منم بیار از آسمانِ......

ادامه شعر
دکترمهدی منصورزاده

چه فکری پیش خود کردی؟گمانت عشق بخشنده است؟ نه جانم!از زلیخا آبرو را برد و از یعقوب چشمانش...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسم الله الرحمن الرحیم ترجمه منظوم دعای روز بیست و سوم ماه رمضان بشوی این قلب من را از گناهان ای یگانه خالق هستی نویدم ده به آمرزش که از گمراهی و بیهودگی رستی تباهی در وجودم می کند بیداد این را خوب ......

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسم الله الرحمن الرحیم ترجمه منظوم دعای روز بیست و چهارم ماه رمضان در این روز از تو می خواهم هر آنچه که تو را خشنود می سازد هر آن طاعت که شان بندگیم را به درگاهت برافرازد پناهم ده خداوندا به پرهیز ا......

ادامه شعر
افسانه نجفی

_لابه لای انگشتانت! _پشت بغض ِشانه هایت... _من؛ بوسه هایم را جایی کاشته ام که تا قیامت! شکوفه خواهند داد......

ادامه شعر
مصطفی یعقوبخانی

زبانی مثل موسی نه ، ولی مثل شبان دارم برای از تو گفتن من زبانی ناتوان دارم اگر در قعر چاهم با تمام نا‌امیدی‌ها ز لطفت گوشه‌ی چشمی به زنگ کاروان دارم وگر از من بگیرد یک نفر یارب سراغت را برای پاسخش چ......

ادامه شعر
یاسر قادری

به گمانت گر ز من بگذری راحت،رفاهش بیشتر؟ هر چه مرور کنم خاطراتت را،برگ سیاهش بیشتر خاطرت هست؟ فریاد میزدی "هل من مبارز" همانا هر که بی‌رحم تر قدرت سپاهش بیشتر سراغ از جاده میگرفتی،به تو میگفت،همانا ......

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«طوفان غم» دریایِ درد و رنج و غم ، طوفان شود ویران کند هم کشتی و هم ناخدا ، درگیر این طوفان کند هر شاخه ی خشکیده ای ، یک چوبه ی داری شود هر روبه مکّاره را ، از شاخه آویزان کند دیگر نتازد اسب ......

ادامه شعر
آرزو بیرانوند

طرح بهم خورده ی زندگیمو خط بزن و یه شکل تازه رو کن خاطره ها رو پس بگیر از این عشق خودت رو توی لحظه جستجو کن! چه بی تفاوتم به چشم خیست چه بی بهونه باز داری می ری من وسط ف......

ادامه شعر
محمود فتحی

آتشم من آتش پروبال من است هرکه را دیدم شکسته بال امسال من است پروبالم سوخت ازآتش بیگانه گان ای دوصد نفرین برآتش که دراقبال من است فاتح اصفهانی این نیز بگذرد......

ادامه شعر
امین  غلامی

من به تنهاییه خود داشتم عادت. که تو از فاصله ی دور نزدیک شدی. اندکی مکث نمودی و کمی عشوه و ناز. و چه آسان دل دیووانه ی ما را بردی. خنده ای کردی و دل رفت ز دست. دل دیووانه ی ما نَبود تاب دگر. خند......

ادامه شعر
یلدا یوسفی

بی تو اما ته این قصه ی ما ویرانی‌ست چشم من در هوست صبحگهی گریانی‌ست دست من گیر بیا تا برویم شیرازم چون که شیراز تنم قدرت صد ایرانی‌ست مثل دریا شده ای،تشنه ی آن ساحل ها از تمامت سخن چای ز هر گیلانی‌س......

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا