تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
ایرج قبادی
در09 /02/ 1341 -
Moslem Ahangari
در09 /02/ 1399
عاقبت روزی به او خواهم گفت. که چرا عاشق چشمان سیاهش. آن صورت ماهش. آن ناز و ادایش. آن گوشه ی چشم و نگه دلربایش، شده ام. اگر آن لرزش دست و تپش قلب و نفس تنگ امانم بدهند. ......
ادامه شعرشود آیا...؟ من از عاقل بودن فیضی نبردم شود آیا.؛ کمی دیوانه باشم.؟ بشوق یک قدح درباب مستی گدای ساقی میخانه باشم بنوشم باده ای از خون انگور به مستی با خودم بیگانه باشم توباشی تک گل دنیای عشقم .ومن ......
ادامه شعریادش میآید دوست داشتنی من دیشب خواب دیدم کنارم نشسته بودی به آرامی برگشتی تو چشمام نگاه کردی منم لبخند زدم و بعد بوسیدمت بقلت کردم از خواب بیدار نشدم ولی بقیه اش رو یادم نمیاد تو یادت میاد خند......
ادامه شعررویایی در سردارم چو ققنوس میشود در رویا ها شوری در دل دارم چو رنگ میشود بر سیاهی ها شیره ی وجود خود را از تو میدانم چودر افلاک اندیشه ها ......
ادامه شعربیخیال حرف مردم، با من از ماندن بگو... از نشستن توی ساحل از غزل خواندن بگو... بیخیال دیگران، وقتی کنارم آمدی از همیشه ماندنات، از دیگران راندن بگو... حرف در لفافه را دیگر نمیفهمم عزیز دوستم داری......
ادامه شعربه چشمم آشنای من تویی بیگانه ی زیبا تو از یادم نخواهی رفت ای افسانه ی زیبا به دور از تو شکسته شانه ی افتاده ی این زن بیاور شانه های محکم و مردانه ی زیبا به وقت ِ حالِ نا خوش این جهان و مردُمان......
ادامه شعربی تو تمام تن این خانه درد می کند بغض ِ خداحافظ؛ دلم را سرد می کند سیل ِسفر یک شبه،مرا مرد می کند!...
ادامه شعرمادر مادرم ؛ عطر تو از باغ جنان، ما را بس زنده با بوی توام مونس جان، ما را بس زیر پای تو بهشت است بدان، مادر من یک دعا از تو به هنگام اذان، ما را بس جای پاداش بهشتی به عملهای نکو دیدن روی تو در......
ادامه شعربوسه ی صلح، به زیبایی شاخه گلی ست، روئیده بر خاک ماه اندیشه، به دلچسبی شاعرانه های خاورمیانه، به شیرینی دست تکان دادن کودک عشق تو، برای کودک رؤیاهای من، هر شب در خواب ...! مهدی بابایی ( سوشیانت ) ......
ادامه شعرشادی دوباره سر به سرم می گذاری و شادی به شهد و سرخی سیب و اناری و شادی مرا که گم شده ام در نگاه چشمانت میان مشت خودت می فشاری و شادی به پای یک یک آمال و آرزو هایم بنای غصه و غم می شماری و شادی ......
ادامه شعردارم در دلم شوق، دوباره دیدنت قرار، بی قراریم عطر، بوی پیرهنت خاطرم باخاطرات تو، روشن، است نفسم هم نفسی چون تو برایم کافیست یعقوب پای......
ادامه شعر«نشد» جام دل پُر شد ولی شهدی به کام من نشد باده نوشیدم ولی مستی مرام من نشد مرغ دل پَر زد سحر در کوی دلبر لانه کرد مرغ دلبر ساکن این کوی و بام من نشد ساغر دلبر پُر از مِی گشته از این اشک چشم قط......
ادامه شعرغم من دیدند و رفتند ندارم یاری تو چرا از من گذشتی و نکردی کاری اگر از کسی شنیدی که بدت را گفتم تو بدان در قلب کوچیک خودم جا داری ......
ادامه شعردعای شب این سلام صبح من بس آشناست دوست داشتن تو از لطف خداست گفته بودم دوستت دارم ای رفیق گفتن این حدیث راز بین ماست در درونت راز داری میکنی اما بدان راز اصلی بین جان من جام شماست از ازل با بارش ا......
ادامه شعرروزی خدا غزل به پریشانی ام نوشت جانم ز اوج آمد و بارانی ام نوشت دانی قلم برای چه طوفانی ام نوشت؟ چون روزگار بر گِلِ پیشانیام نوشت در من کمی خمیرهی منصور بودن است کف بین شهر ریشه ام از بایزید گفت ا......
ادامه شعرفــضـای سـبــز بــودم ، بـچـه تُـخـسـی : بــدیـدم سـمـت گـربـه سـنــگ مـیـــزد .. جهش میداد وخویش پیش از اصابت : مـهار میکـرد و بـر سـنگ ، چـنگ مـیـزد بــسـامــد بــچــه ایـنـبــار از درخــتــی......
ادامه شعرپی برده قناری به مقامات صدات بلبل شده مؤمن به کرامات صدات هرچند خدا خالق آن معجزه است اما خود او شد بخدا مات صدات ......
ادامه شعرچقدر فاصله افتاد بین ما با تو چقدر شعر سرودیم بی صدا با تو چقدر ساده و خوشبخت راه پیمودیم میان راه نجف تا به کربلا با تو دفاع کرده ای از عمه ، لیک می گفتی سرم فدای سرت عمه ، خیمه ها با تو حفاظ کشتیِ ا......
ادامه شعرنگاه شیطانیت مغرور نباش به مذهب و دین و مسلمانیت بیخبری از دلبری و نگاه شیطانیت ! شیخ و زاهدی که دل از آنها ربودهای کافر شده و دل بستهاند به شیرین زبانیت حدیث بهشت و حوریانش نمیگویند چون زیبا......
ادامه شعر«تیغ ظالم» تیغ شمشیر ستمگر تا ابد بُرنده نیست پایه ی تخت ستمگر تا ابد پاینده نیست در شب ظلمت اگر فوّاره بالا می رود چون فرود آید دگر یک اختر تابنده نیست گر بتازد اسب بیداد و ستم در این زمان عا......
ادامه شعر