تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
علی فیروزکوهی
در08 /02/ 1394 -
عباس خوش عمل کاشانی
در08 /02/ 1394 -
علی اصغر ابراهیمی رودپشتی
در08 /02/ 1365 -
ترانه هموطن
در08 /02/ 1357 -
مائده .
در08 /02/ 1380 -
عبدالصمد اجباری
در08 /02/ 1399 -
ثریا قنبری
در08 /02/ 1389 -
آرامش ظهرابی
در08 /02/ 1361 -
سعید طهماسبی کهیانی
در08 /02/ 1369 -
حسن محمودی
در08 /02/ 1344 -
مهدی یوسفی
در08 /02/ 1377
پر کرده شهر عطر تو را ، یاس گلستانی مگر؟ خون کرده ای هر سینه را ، چاقوی زنجانی مگر ؟ .... این شانه از بار غمت ، انگار باید می شکست ای ماه شبهایم بگو ، گیسو پریشانی مگر ؟ .... در بند عشقت بر......
ادامه شعر«ویرانه» صحرای دل خشکیده باران نیست مرغ چمن غم دیده خندان نیست در این زمان مرگ آدمها حیوان شده این آدم انسان نیست خشکیده برگ و شاخه های سرو باغ خزان دیگر گلستان نیست جغدی در این ویرانه می خو......
ادامه شعررمضان بزم مهمانی ماه رمضان بود و گذشت جلوگاه کرم جان جهان بود و گذشت مَثَل صبح قریبی که بلندای شبش تا طلوع سحر و بانگ اذان بود و گذشت عطش سینه دلدادگی و دلشدگی برکت نان و کمی آب روان بود و گذشت ......
ادامه شعربسم الله الرحمن الرحیم ترجمه منظوم دعای روز سی ام ماه رمضان خدایا شکر می گویم که روز آخر ماه رمضان شد دلم یک ماه کامل در فضای میهمانی تو مهمان شد بنه مُهر قبولت را به روزه داریم با انطباق آن به معیا......
ادامه شعر«ریشه در خون» هر گیاهی ریشه در خون می کند خاری شود عاقبت سروی نگردد چوبه ی داری شود باغ او هرگز نگردد یک گلستان پُر ز گل یک کویر و شوره زارِ پُر خس و خاری شود گر شود لب تشنه گرگ نفس آدم در درو......
ادامه شعرهمدست شدی رقیب من دلبر دل فریب من چیست دلیل اجتناب ارامشم دلبر بی رقیب من حسرت شده عذاب من گذشتیه شیرین من کیست نشسته به دلت معمای عجیب من نشست ، غبا......
ادامه شعربیزدن سلام اولسین مسلمانلارا اوروج توتوپ ناماز قیلان جانلارا دوز یول توتوب گِئدن پاک انسانلارا اوروجلوق بایراموز مبارک اولسین ایلوز آیوز هفتوز گونوز وار اولسین ⚘ عاقل اولوب حق یولیلا گئدَنه زاهد اولو......
ادامه شعردر نگاه معصومانه تو مرگ را دیدم و چشمانم پر از خاطره شد. نه تو چون برادرم ، برادرم بودی و چنگال سیاه مرگ تورا از من جدا کرد. گریه های یوسف تیموری و همسر تو نشان از قلب پاک تو را دارد. چشم هایم بی قرار......
ادامه شعربسم الله الرحمن الرحیم ترجمه منظوم دعای روز بیست و نهم ماه رمضان عنایت کن به من در انتهای دلکش این ماه روحانی از این پس پوششی از رحمتت را بر وجود من بپوشانی به من همواره توفیق نکوکاری و نیکی را عطا ......
ادامه شعرمی شود آیا که ما را هم بخوانی سوی خویش؟ گم کنی ما را میان جنگل گیسوی خویش؟ راهبندان مسیر خانه ات را وا کنی جا دهی ما را میان عاشقان در کوی خویش سر به روی شانه ی بی طاقت قلبم نهی بازگردانی سلامت بر ت......
ادامه شعرمیان یک شب سرد و پر از غم یکی از لاله های باغ شد کم یکی از لاله های سرخ و خوشبو رُخَش چون شیر و قلبش مثل آهو به وقت رزم چون شمشیر بران کمین و حمله، همچون شیر غران به وقت عشق، مجنون علی بود و غرق نور ر......
ادامه شعرلاله در کنج اتاقم شده خشکیده دگر سرخی اش داده ز دست و سیه او گشته ز سر لاله ! پاییز وجودم زده از ریشهْ سرت راه آزادگی من شده خشکیده تنت لاله ! دیگر ز تماشای تو من سرد شدم لاله ! از بوی ......
ادامه شعرفارقم از دوجهان نیست دگر احوالی تو ز احوال دلم آگاهی پرکن این جام می هستی را این جهان هیچ است در پیچ زلف ساقی...
ادامه شعرمنو با خودت ببر هر جا میری میدونم می خوای بری، مسافری منو با خودت ببر، جا نمونم توو غم فاصله تنها نمونم میدونم خسته شدی، عشق صبور میدونم می خوای بری یه جای دور میدونم شهر ما زندونه برات خیلی ک......
ادامه شعراو رفت و شد آسمان قلبم خالی شد روز و شبم دچـار بد اقبالی ای کاش برای ماه من هم رهبر تشکیــل دهد ستـاد استهلالـی ......
ادامه شعروَ من در آغوش میگیرم تورا به وقتِ خیال آن هنگام که ستارگان در آسمان میرقصند. #آگرین_یوسفی...
ادامه شعرعاقبت روزی به او خواهم گفت. که چرا عاشق چشمان سیاهش. آن صورت ماهش. آن ناز و ادایش. آن گوشه ی چشم و نگه دلربایش، شده ام. اگر آن لرزش دست و تپش قلب و نفس تنگ امانم بدهند. ......
ادامه شعرشود آیا...؟ من از عاقل بودن فیضی نبردم شود آیا.؛ کمی دیوانه باشم.؟ بشوق یک قدح درباب مستی گدای ساقی میخانه باشم بنوشم باده ای از خون انگور به مستی با خودم بیگانه باشم توباشی تک گل دنیای عشقم .ومن ......
ادامه شعریادش میآید دوست داشتنی من دیشب خواب دیدم کنارم نشسته بودی به آرامی برگشتی تو چشمام نگاه کردی منم لبخند زدم و بعد بوسیدمت بقلت کردم از خواب بیدار نشدم ولی بقیه اش رو یادم نمیاد تو یادت میاد خند......
ادامه شعررویایی در سردارم چو ققنوس میشود در رویا ها شوری در دل دارم چو رنگ میشود بر سیاهی ها شیره ی وجود خود را از تو میدانم چودر افلاک اندیشه ها ......
ادامه شعر