تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
ابراهیم سبحانی

  پشت این شیشه که ها کرد دل من لرزید حرف خود را که دوتا کرد دل من لرزید دست دردست گرفتیم به ساحل رفتیم دست من را که رها کرد دل من لرزید در بدر در پی ویرانی خود می گردم عشق با عقل صفا......

ادامه شعر
عبداله رشیدی

ای نسیم خیال ،که ز کوچه ی ذهنمان می گذری چرا موقع نیاز ، از پس کوچه های آن می گذری تا زبان به بیان پیچ و خمهایت می گشایم لکنتم با تو چنان می کند که با نسیان می گذری......

ادامه شعر
محمد جوکار

این کویر خشک ما ، خورشید میخواهد چکار؟ باغ بی برگی ، درخت بید میخواهد چکار؟ آسمان شعر ما ، حتی بدون یک شهاب شهر خواب آلوده ها ، ناهید میخواهد چکار ؟ با کدامین سنگ ، شعری را ترازو می کنند من......

ادامه شعر
اکبر توفیق ریحانی

تمام دردهایه دنیا با دل من آشناست دل من همچو صوفی از خوشی های دنیا جداست دل من.دلیل تمام بی کسی هاودردهایم دل من بی تو قطعا که بی هواست پایان دردهایه من کجا و کی است و حس میکنم که دردها......

ادامه شعر
تبسم عبداله زاده

بیر قورخو سولوک تک سومورو دویغومون قانین سن هاااااااردا!!!! من هاردا؟ توپور بوتون خاطره لری بو روزگارین اوزونه... بیلمه سی گرک دوشونمه سی گرک سن دن آیریلماق ایمکان سیز سن خیالیمده ......

ادامه شعر
سمانه تیموریان (آسمان)

این روزها چیزی شبیه غزل بغض کرده در گلوی نگاهت خوب که نگاه میکنم خودم را میبینم خسته تنها نشسته در هیاهوی غزلهای ناچیده چشمت راستی نگفتی آسمان چشمهایت را کجا جا گذاشتی؟؟؟......

ادامه شعر
طارق خراسانی

دلم تنگ است بانو، بی قرار است دلم را زد خـزان، فکـرِ بهار است دلـــم از درد، دریـای سـیـه شــد شمارم غـم؟ خدا را بی شمار است دلـم تنــگ است بانـو، دیـدگـانم ازآنروزی که رفتی سـوگوار است از......

ادامه شعر
عباس خوش عمل کاشانی

کیست ماننــد تـــــو هنگام غـــریبــی یارم ای که از جان خــودم دوست ترت می دارم یـادگار تــــو و یـاد تــــو و یــادآور تــــو هـر کجا هست عزیز است چو جان بسیارم وقت آن است کـــه دل بر سر راهت......

ادامه شعر
عبداله رشیدی

ای دیدارتان ، سبب شمارش لحظه هایم ای سیمایتان ، سبب آرامش گونه هایم ای قامتتان ، به سان سروهای خرامان ای نامتان ، سبب افتخار به داشته هایم......

ادامه شعر
منوچهر منوچهری(بیدل)

امید جان هوایت میکند دل شب هجران تو مارا چه حاصل بکویت آیم و از نرگس راه بیاد روی تو میگیرم ای ماه به یاد چشم شوخ ناوک انداز به یاد روی تو ای ماه تناز درآن چشمت مرا میخانه ای هست که صد عاقل ......

ادامه شعر
دادا بیلوردی

مـردانـه پـا بـردار حتّی اگر خواهی رَوی بر دار هـر روز انسانیّتِ خـود را شکـوفـا کـن! بر نفسِ خـر، دیوار شو دیوار جو را نبین خروار ......

ادامه شعر
اله یار خادمیان

با طایفه ی روز سفر می کنم امشب میخوانم و تضمین قمر می کنم امشب باسایه پرستان نکنم صحبت روشن نجوا همه در گوش سحر می کنم امشب دارم سر دیدار گل خانه ی خورشید از غیروخودی صرف نظر می کنم امشب با......

ادامه شعر
محمدرضا حلاج

نفس بانو ، نفس اندر نفس در خاطرم هستی تمام لحظه هایم گرم ، از گرمای یاد توست کجایی گنج آرامش؟؟؟ کجایی مهر بی پایان؟؟؟ دگر دل را امیدی نیست ، بر پایان تنهایی همیشه یاد تو در خاطرم ، خ......

ادامه شعر
رضا شیخ فلاح لنگرودی

همیشه آخرین لحظه ، می فهمی زندگی زیباس اونی که زشته دنیا نیس دلی که زشتِ نازیباس خیال کردی که تا آخر تو هم جاوید می مونی ندونستی که بیهوده به سمت مرگ می رونی به دنیایی که دل بستی فقط یک چیز......

ادامه شعر
کمال حسینیان

با پیکرِ خونین رها نکنیدم لاأقل کمی ...! گرگ بودن یادم دهید ======================= روزی که دانست ... دیگر به درد نمی خورم یقینم شد درد مرا خواهد خورد ...! ===============......

ادامه شعر
طارق خراسانی

مثل دریاچه ی ارومیه، حال و روزم چنان مناسب نیست چه کند این دل وفادارم؟ بوسه ای کودکانه کاسب نیست از حقوق بشر بیا بگذر...، جبهه بودم، جنایتی دیدم صحنه هایی که گفتنش امروز، نازنینم زیاد جالب نیست ......

ادامه شعر
عباس خوش عمل کاشانی

غــــــزل بــا نامــــت آغازی دگر داشت شکـوهـی دیگـــر و رازی دگــــر داشت سیـه مستـــــــان چشــم فتنــــه کوشت نگـاه دل بــــــرانـــــدازی دگــر داشت لبت بـــا بــــوســـــه ای احیــاگـــر ......

ادامه شعر
منوچهر منوچهری(بیدل)

اگر از یار سفر کرده نشانی یابم
همچو خضر از لب او آب جوانی یابم
یار عاشق کش من رفت و ندارم خبری
کاش از خاک درش باز نشانی یابم
گر دوصد لشگر کین تیغ برویم بکشند
نیست باکم گر از ا......

ادامه شعر
احمد البرز

نامه اش را باد می آورد، شبیه باد بود قصه شیرینی شیرن تر از فرهاد بود ؟ بوی مهر و دوستی میداد،اما ای دریغ ای دریغ و صد دریغ زخم دو صد فریاد بود بوی گل های خوش یاس واقاقی می رساند ؟ گر چه ت......

ادامه شعر
نگار حسن زاده

حس این روزهای روحم را ؛ کاش از سد لار می پرسید بازی سنگ و پای لنگم را ؛ از غمی خنده دار می پرسید سایه ام هم نفس کم آورده ؛ فکر تجدید کن در آمارت غیرِ من حال کل دنیا را ؛ مثل یک سرشمار می پرسید ......

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا