تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
مهدی رستگاری

بسمه اللطیف #رباعی - شماره ۵۷ برگ خزان در این پاییز چون برگ #خزانیم که پامال همه نامردمانیم #توانایی عطا فرما #خدایا که در این وضع بی سامان نمانیم #مهدی_رستگاری هجدهم آذر سال یکهزار و چهارصد و یک ...

ادامه شعر
شهریار جعفری منصور

گُل تنهایی فواره ی اساطیر با ترسی شفاف

ادامه شعر
سامان نظری

چو سخن مثال سنگی تو به دستت نسپارش گر عذابیست این صبر،تو زبان و حفظ بدارش چو شود آلوده آنی که دهان گشوده باشد بین عالم رسوا چون بر شعورش ضعف باشد...

ادامه شعر
کاظم قادری

آدم که غمگین باشد از آیینه بیزار است از بازتاب مرگ تدریجی در آزار است رایانه ی مغزش لبالب از بد افزار است پردازشش از زندگی یک صفحه ی تار است محزون که باشی خاطرت رو به پریشانیست سرفصل افتادن به شیب ت...

ادامه شعر
ادریس علیزاده

ای کاش که دامان وطن را سفت بگیریم در سینه ی گرداب برآشفته نمیریم دامن، سپر ما بشود وقت خزان از هرچه بلایاست از این دیده نبینیم در سایه ی هر سرو کهن، پاکدلانه نه چون یک غریبانه در این خاک بمیریم حرم...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

《شنیده ای》 شنیده ای که جهان گِرد و لیک گردو نیست شنیده ای گل باغی همیشه خوشبو نیست شنیده ای بشود سیرتی پلید و زشت رُخی که سیرت او زشت گشته خوشرو نیست شنیده ای که محبّت نشان زیباییست مکان عشق و...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

《بیداد》 بیشه خالی شد ز شیران این همه کفتار چیست؟ باغ گل خالی ز بلبل ، پُر ز مور و مار چیست؟ درد و غم در خانه ی دل کرده ماوا چاره چیست؟ زخم جان از درد نیش عقرب جرّار چیست؟ هر چه خورشید است در ...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

《حزب خر》 حزب خر حزب پُر مسمّائیست جای خر جایگاه والائیست خر دو گوش و دُم و سُمی دارد همه گویند اُلاغ زیبائیست خر چو سلطان بیشه ها گردد عَرعَر خر نشان دانائیست گر خری گشته صاحب کرسی مُهر تایی...

ادامه شعر
ابراهیم جلالی نژاد

بنام خدا بمناسبت روز پرستار تقدیم به تمامی پرستاران سختکوش و گرامی ...(دوبیتی - پرستار)... پیوسته جان برکف به راهِ مهر و ایثار دارد متانت در سخن، کردار و رفتار روحِ زلالِ عاطفه ، عشق و محبت پاک و صبو...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

《سختی》 زندگانی همیشه زیبا نیست رنگ آبی به رنگ دریا نیست می شود ابری و سیه گاهی صافیِ آسمان هویدا نیست دل نبندی به این عروس پیر حجله جای عروس دنیا نیست عاقبت می شود خزان باغت باغ عمرت همی مصفّا...

ادامه شعر
لیلا ساتر

درد وقتی است که با پنبه سرت را ببرند جلوی روی خودت خون رگت را بخوردند مثل قلک به زمینت بزنند و بروند مطمئن باش تنت را به خودت می سپرند درد آویشن اندوه تن بیماراست پول دارو که نباشد جلوات دیوار ا...

ادامه شعر
ابوالفضل داودپور

سکوت شب می‌ تواند دلیلی باشد برای شروع دلتنگی درست از همان لحظه‌ ای که بدانی شنونده‌ ای نیست برای شنیدن دلتنگی‌ هایت...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

《دوری از غم》 مکن زمین دلت را کویر خشکیده میان خشکیِ صحرا گلی چه کس دیده؟ میان گفته و کردار آدمی فرق است چو در عمل بشود حال هر که سنجیده ز بذر عشق و محبّت بپاش در این دشت ز بذر عشق و محبّت گلی ...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

《شیطان زاده》 روبه مکّار ، بر سر گو که آن دستار چیست؟ پیچ و خم دارد نباشد راست گو آن مار چیست؟ می زنی هر دَم به جان آدمی نیش زبان آن زبانت گشته همچون عقرب جرّار چیست؟ کرده ای ابلیس را حیران ز م...

ادامه شعر
محمد حسن حسن شاهی

داغم آری داغ بر هر سینه سنگین می شوم زخمی دست شبم همواره غمگین می شوم کربلا در کربلا داغ شتیلا هستم و هر زمان با خون هر آلاله آذین می شوم استخوانم لای زخم تیرگی های زمان من به کام مستبدها زهر...

ادامه شعر
رضا درویش نژاد

ای دل تنگ که آوازه دوران جوانی داری بس همین ننگ که روی سیه دون داری ظاهری پاک چو یوسف به نگاه مردم باطنی ننگ و سیه‌دل به عزیمت داری رفته رفته شود این دل به نگاهت هی تنگ کس نداند که چقدر حالت م...

ادامه شعر
منوچهر کشاورز

ایکه بی اذن تو هیچ تقدیری مقدور نبود آنچه را تقدیر کردی فارغ از تدبیر نبود هرچه را مرقم نمائیم با قلم بر کاغذی نقش مجهول باشد و بی علم تو معلوم نبود اول و آخر موثر ذات بی همتای تو ست تا نداری تو نظر...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

《رنگ دل》 رنگ دلم آبیِ صافِ آسمانی نیست خورشید عالمتاب عالم جاودانی نیست در دل بروید خار و خس دل می شود صحرا صحرایِ خار و خس که هرگز آسمانی نیست در قعر دریا در صدف دُر می شود پیدا در شوره زاران...

ادامه شعر
سامان نظری

بر این فکر بودم و دوستی به بار است چه دوستانی قسم خورده بکار است همه پیگیر و عالم هرچه باشد دلم قرص و رفیق خوب که باشد زمان را نور خالص در به راه است که روشنگر به هر آدم که خواب است چنان دست های آنان ...

ادامه شعر
آرزو بیرانوند

بی خیال . . . خیلی وقت بود رفته بودی اما من نمی دونستم تو گذشته بودی از من اما من نمی تونستم   تو تمام این روزا من با خیالت زنده بودم تو تمام لحظه های دوری از تو می سرودم   دلم و خوش کرده بودم ت...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا