- لیست اشعار
- مناسبت
- عمومی
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
میثم محسن دخت املشی
در22 /02/ 1362 -
محمود حنیفی
در22 /02/ 1366 -
سیروس کامجو موحد
در22 /02/ 1366
✍????قلم مینویسد می نویسم از هیاهوی شبی پر انتظار بغض بشکسته درون سینه ای در انفجار خاطرات مبهمی از سال های دورِ، دور لیلی ِ مجنون صفت در سینه ای بس بیقرار می نویسم با قلم از خنده های ...
ادامه شعردرچهارچوبه احساست ؛ خاک می خورد ، طعم گس لبانت . درجغرافیای احساسم ؛ دلم می لرزد ، ازحجم نگاه دلبرانه ات . خاک می خورد ؛ نقش چشمانت ، دردل عاشق . چقدر زیبایی ! زلالی ، چون اشک چشمانم . چه زیبا...
ادامه شعرسوزش قلم ✍ ای جان به فدایت که دوران عوض شده آن گل که بینی به گلستان عوض شده ایام گل وپونه و وفای به عهد آن ریزعلی و آرش وکمان عوض شده این عشق ها که بینی سربه سر فسانه است عهد کهن وعده و پ...
ادامه شعرریشه ام در خاک دستانم در آسمان پوست انداخته ام
ادامه شعرولی قلبِ من ؛ کنارِ تو خوشحال ترین قلبِ دنیاس دخترِ قشنگم .
ادامه شعر«زمستان» زمستان شد هوا سرد است و گرمایی نمی بینم همه کورند و اینجا چشم بینایی نمی بینم خزان گردیده باغ دل شده خشکیده شاخ و برگ بروی شاخه ها یک مرغ مینایی نمی بینم نه در صحرا شده مجنون سرگردان...
ادامه شعر✔???? ◾#قربانگاه روز روزِ تاریکی ست و دم دمِ مرگ به اعتبارِ نفَس و زمان؛ روزگار صحنهی قربانیِ اساتیدِ ایمان به ظنِ کرمهای معتقد و پرگار چرخان به حولِ نقطهی کور. سالها پیش کلاغی دیدم حیران و ...
ادامه شعر«عالم دَمیست» یکی روبهی شیر غُرّان نشد در این بیشه روبه چو سلطان نشد در این شوره زاری که روئیده خار چنین شوره زاری گلستان نشد دل آدمی تار و ظلمت که گشت در آن ماه تابان فروزان نشد چو شد پیرو ...
ادامه شعرنترس قایق من موجی که غرق نکند،بالاترمان می برد
ادامه شعربنام او که ما را فکرت آموخت ( خوش خیال ) بِدیدَم مُفلِسی سرمَست و شادان زِمَستی پیـکرَش در پیچ و در تاب بگفتَم از چه رو باشی خرامان؟ بگفتا از تَوَهُّـم می خورَد آب چو دیدم خوابِ کاخی پُر زِشیلان بَسی ...
ادامه شعربسمه المهیمن فرسایش ایمان بگو ای دوست در این خانه ویران چه کنم باید از وحشت کاهندگی جان چه کنم ذهن من قفل شده از سر ارشاد بگو که در این ناحیه بی سر و سامان چه کنم غرق صد درد فراگیر و فزاینده شدیم د...
ادامه شعرشب است و باز سکوت و تنهایی من و خیال و غم و درد و رهایی دوست دارم باز در این سکوت و کنج خلوت خویش بخوانم بنویسم و بسرایم نمی دانم از چه از کی فقط باید بنویسم من سالهاست به چنین عزلتی عادت کردم با سکوت...
ادامه شعر«روزگار غم» در رهگذر عمر بجز غصّه ندیدی آوای خوش مرغ هَزاری نشنیدی دیدی شده مجنون ز فراق غم لیلی با بال شکسته که به مقصد نرسیدی چون شمع شدی شعله زدی پیکر جان را پروانه صفت گِرد سر شمع پریدی ...
ادامه شعرشعر دوره ارزانیست سروده دکتر رزیتا دغلاوی نژاد دوره ارزانیست........ چه کسی می گوید که گرانی شده سرلوحه جبر جبر کل شامل ارزانی و صبر دل رباینده شده قیمت خائن به وفور دل غم دیده مجنون ز غمش کرده ...
ادامه شعرذل روزی ماه شوگار منی ا دالکه آروم جون منی خاو و خیالم دالکه بگردم چی پروانه و دور تو ا دالکه تو کل کسونمی دردت و جونم دالکه دنیانه مه بی تو نمیهام ا دالکه افتاو آسمونمی ماه شویامی دالکه ار نویی رو...
ادامه شعربا گذشت زندگی فهمیدم دوستانم دشمنانم بودند اخم کردن بهتر از لبخند است خندیدم که یه عمر محزونم غم هزاران بار یکبار شادی دَرِ خانه ام نزد تا حالا پس به کی محو میشود دردهایم ای خدایا ای خدایا ای خدا...
ادامه شعرمیگوید: کم شد ز جمع خسته دلان یار دیگری / بر دار رفت پیکر سردار دیگری میگویم: نه خسته دل بود و نه پیکرش بر دار پایوری شجاع بود و مرامش سردار چون عهد بسته بود با عشق خود حسین گفتندش قبول شدی، سربندت...
ادامه شعر«خواب پریشان» خواب در چشمان من دیشب پریشان حال بود مرغ دل گریان میان نیمه شب بی بال بود خنجری بغض گلویم را به سختی می فشرد گوشه ی کاشانه ی دل غم خموش و لال بود گیسوان دخترک را باد با خود بُرده...
ادامه شعر«انسان خوار» من از گرگ و شغال و روبه مکّار می ترسم من از کرکس که باشد همدم کفتار می ترسم غزال تیز پا باید کنی در بندِ خود سلطان من از شیری خوراکش می شود مُردار می ترسم شود خورشید در بندِ سیاهی ...
ادامه شعر