تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
فائزه اکرمی

ما با نیابت های بی پایان خوابیدیم در قعر زندان سکوت حیران خوابیدیم تا خواب شوکت در جهان خام خود دیدیم با قرص خواب سفسطه آسان خوابیدیم ما از خودی خوردیم و از خود سیر سیر هستیم ما زنده به گورانِ بی جا...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

تا حَسن مردم یک مدرسه نشناخته است علم و تزویر و ریای خودش آن باخته است هرکه نشناخت خدا را و به هر مدرسه رفت علم و تزویر و ریا نزد خودش ساخته است ٭٭٭ زِ علـم مدرسـه تا ...

ادامه شعر
عبدالحلیم اکرامی = نژند

غـــروری که در مـــــا همیش است پیچ وآخــــــر ببـینی کــــــــه هیچ است هیـچ غــرور کمـــــــال و غرور جمــــــــــال بهـــــانه ی رنگین بـــــــا صد قیل و قال به سوی خــــود هرگز نـــــــــدیدیم دقی...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

در ره طوفان و سیل خانه که ویران بُـوَد خانه نشاید بساخت آب که طوفان بُـوَد هرنفرازخود سری خیره سری کرد وساخت خانه که ویران شود سر به گریبان بُـوَد ٭٭٭ ناصح نصیح...

ادامه شعر
پرستش مددی

گرفته چشم تو نبض زلال باران را غروب می برد از دل خیال باران را به سرزمین نفس های سبز سوسن ها گرفته بغض بیابان مجال باران را بخوان به خلوت خورشید در خیال خودت ترانه ای که دهد احتمال باران را اگر...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

در محضر دنیای دنـی هر چه خطا شد اول اثراتـش همه از جانـب مـا شد این خلق خدا هر چه خطا می کنن امروز تقصیر خدا نیست ، خطا گیر خدا شد ٭٭٭ هرکس به مج...

ادامه شعر
مرتضی سنجری

《بایکوت》 قصّه ی دلتنگی شب های سرد من تیتر اول روزنامه های صبح فردا شده بود از همان روز که تو رفتی و خبر نبودنت در شهر قلبم پیچید، آه..؛ نمی دانم چرا چشمانت واژه های مرا بایکوت کردند؟ که در هوای ساکت...

ادامه شعر
نیلوفر تیر

مرداب فروپاشیده سخت پاکباز بی یاور یکسو این هرزگیاه کینه توز اجنبی دزدیده نور و هوا را موذیانه بر گلوگاه این نگون بخت فرو کرده چنگ سوی دیگر گنداب انسانی که مدفن کرده مرداب را در کثافت در سکوت بی تل...

ادامه شعر
ولی اله بایبوردی

اگر طالب فرج گشتی چه نیکو نشستی بین راهی کی قیام او قیامی می کند قائم همان روز که او خود تحت فرمان امر یاهو ولی اله بایبوردی 27 / 06 / 1401 ...

ادامه شعر
مجید قربانی

سمت چپِ سینه ی من تیر میکشد... وقتی که تو... راست راست از مقابل من رد میشوی...

ادامه شعر
jalal babaie

سرزمین رستم و سهراب وطنم ایران. کاوه هرگز نمرده است ایران. ماد و کوروش و داریوش و خشیارت می کنند نظاره ما را. باد و باران و طوفانت همه از نظر من خوشایند است. دشمنان همه از ابهت تو و تسلیم ناپذیری تو ...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

این نظم و اصولی که معیّن ز خدا شد واضح بُـوَد آن نظم معیّن ره ما شد ما هـر چه در این راه بپوییم و بجوییم این راه به دنیای بشر درد و بلا شد...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسمه اللطیف روزگار مهیب نشسته ام به کناری بدون صبر و شکیبی به وضع و حالت آشفتگی خسته غریبی نقاب می فکند روزگار و می شود عریان ز پشت صورتک مهر روی زشت فریبی تو در توهم پیمودن مسیر فرازی گذار عمر...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

ای که در نیکی گل بنگری و سیرت آن نقش نقاش همان گل نگر و قدرت آن آنکه از قدرت خود شاخ گل آرَد به وجود واجب آمد به تو ذکرش بنمایی به زبان ٭٭٭ آ فریننـده گل ...

ادامه شعر
ولی اله بایبوردی

بند100 یاد دهقانی کنم بیچاره ای عاجز از نفتی چراغی خانه ای دور از ده تیر برقی روشنی در رفاهی بی رفاهی گر غنی رو به خاموشی رفاهی حال ها هان چه علّت بی رفاهی خلق را بازگویی با کدامین یک پیام عرضه ب...

ادامه شعر
مرتضی سنجری

《خیابان های پائیز》 بعد از تو تمام آهنگ های شاد جهان غمگین شده اند حتی نغمه ی پسر بچهِ بادکنک فروش پارک؛ و یا صدای کفش های قرمزِ دخترک گُل فروشِ خیابان های پائیز که دل آسمان برای چشمان معصومش اَبری م...

ادامه شعر
روح الله اسدی

فَغان دارم ز نادانی نگارم خزان گردد جهانم ای بهارم که نیکویی شود تحقیرِ بی جا پلیدی گشته روشن در عمل ها حقایق را قلم بازی دهد باز که بُطلان ها بَزک گردیده چون راز که غافل گشته از انسان و احسان ول...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

در تنگنای حیرتـم از نخوت رقیب یارب مباد کس به دیار خودش غریب من معتقد به راستی ام ، حیله گـر نی ام داد از رقیب حیله گر زشت پُـر فریب ٭٭٭ یاران کج...

ادامه شعر
عبدالحلیم اکرامی = نژند

مانیز از سیاره انسانی ایم. اما با سرشت درد و با نیت فریب و با تمارز خوبی های زهر آگین با سجده با پیشانی و دل به هوا. و با بینش های گاهی سرخ و گاهی سبز. اینگ تعریف شدیم. درد ها در جوش و خروش اند عقل ...

ادامه شعر
سیدرضا موسوی راضی

روزی که آرزو را ، در شهر سر بریدند من ماندم و امیدم ، با دست پاک و خالی   باید که مـــــی نهادم ، سر بر ره بیابان زیرا به جا نمانده ، عشقی در این حوالی   در جستجوی یاران ، در این کویر وحشت هر لحظه روز...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا