تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
قاسم  لبیکی

اَیا ای دکتر دندان تو اجرت را نما ارزان که مردم هم کنند جرأت کنند ترمیم با سرعت بیایند در مطب پر سوز برای ایمپلنت هر روز بسازند پُر ، کشند اعصاب کنند لثه به سیم خوش تاب بیارایند دهان خویش به کا...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«چشمه ی خشکیده» چشمه ها خشکیده اینجا ابر بارانی کجاست؟ کعبه ویران گشته آئین مسلمانی کجاست؟ آسمان تار است و دل خونین ز بیداد و ستم از برای شام ظلمت ماه تابانی کجاست؟ باغِ انسانی خزان گردیده گشت...

ادامه شعر
عابدین  پاپی

شبیه ساغرِ هیچ باوری نیستیم شبیه ویرانگی یک زن که درجنگِ تن به تنِ خیابان کُشته شد! شبیه چه واژه ی خوبی است وقتی دو حرف شبیه هم عطسه می¬کنند وقتی دو کودک لباسِ آذربرتن دارند و درکنفرانسی مطبوعاتی فصل ...

ادامه شعر
محبوبه  تاجمیری

به پایان آمد این قصه، به یاد آری زمانی را که گفتی با توام حتی زمان ناتوانی را...؟ چه غمگینانه میخندم...چه غمگینانه دلشادم... چه غمگینانه می خوانم سرود شادمانی را چه غمگینانه پای تو و چشم بی وفای تو ...

ادامه شعر
یعقوب  پایمرد

گویا اشتباه گرفته ای مرا فریادا نه آن یعقوب کنعانم مرنجانم با فراق جان میدهم نمیبینم دگر کور شدن چشمانم یعقوب پایمرد ...

ادامه شعر
محمدوحید  خواجه

در جام و جم ما شما نداریم بین هست و نیست نیست نداریم تو از مایی ما از شمایم دگر اما و اگر ها نداریم

ادامه شعر
مینا تمدن خواه

*** سال‌ها می‌گذشت و هیچ زمستانی در خانه‌های بی‌سقف بهار نمی‌شد... ***

ادامه شعر
عارف آقاملایی

کشم آه از جفا و پستی‌ات تا دل فروزد فرو کردم دو سوزن در دهان تا لب بدوزد مبادا از دهان نفرین بیاید، وای بر من! مبادا آه من پیراهن دلبر بسوزد ...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«زندگی» زندگانی روز و شب کردن که نیست راه را بیهوده پیمودن که نیست زندگانی گاه شیرین است و تلخ زندگی با چشم تر دیدن که نیست همچو حیوان پیرو شهوت شدن زندگانی خورد و خوابیدن که نیست شمع دل روش...

ادامه شعر
عابدین  پاپی

ای فقر بدان که که تو قهرمان فصل زمستانی بی بارانی! که اعتماد به نفس خودش رادرخزانی سرد ازدست داد اندوه تو شبیه هیچ غمی نیست او لباسی از جنس عریانیسم لحظه ها برتن دارد و قلم که پَرمی¬کِشَد پروازش شبیه ...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«تسبیحِ ریاکار» هر جا که تزویر و ریا باشد خدا نیست در مسجد و در کعبه جز بوی ریا نیست باید خدا را گوشه ی میخانه ها دید در باده و مستی بجز عشق و رضا نیست بانگ مؤذن می شود بانگ خروسی در آن اگر ،...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«انسان ، حیوان» من از رنگ کبود آسمان تار می ترسم از آن روبه به ظاهر گشته خوش رفتار می ترسم غمی از روبه مکّاره با مکرش ندارم من من از مکر و فریب آدم مکّار می ترسم اگر کژدم زند نیشی چو باشد رسم...

ادامه شعر
ابوالقاسم کریمی

هوا چرکین زمین بیمار و دلخون عطش روییده بر آغوش کارون جنون بوسه خار بیابان نشسته بر تن زخمی هامون _ ابوالقاسم کریمی ورامین 1401...

ادامه شعر
عابدین  پاپی

دوچشم درکله ی سنگی که چشم اندازِغمناکی از تاریخ را به نمایش می¬گذارد واین شرحِ بی نهایت که عاشق هر نهایتی از:«بی نهایتی»است! از نهایتِ شفایق می¬آئیم با سبدی پُر از دقایق که نوروز را جشن می¬گیرند می¬گ...

ادامه شعر
علیرضا خسروی اصل

خودت غم در دلم کردی و میپرسی که غمگینی تو رازم برملا کردی ولی اکنون تو بدبینی ستم کردی و بخشیدم شکستی دل نرنجیدم چه خوبی ها تورا کردم مگر کوری نمیبینی ...

ادامه شعر
یعقوب  پایمرد

... چون نفسی در من دمیدی! نیست مرا نیست شوی نه دمی، نه باز دمی یعقوب پایمرد paymard ...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«آسمان آبی» آسمان آبی نمی شد گر که خورشیدی نبود گرمیِ عشق و محبّت نور امیدی نبود ریشه با باد خزان خشکیده می شد فصل زرد بعد پاییز و زمستان فصل جاویدی نبود گوشه ی میخانه جام دل نمی شد پُر ز مِی...

ادامه شعر
صدیقه جـُر

یک خیابان دلهره با کوچه های پر زِ آه می روم بر کوچه سار زندگی بیراهه راه قرص ها یاران همراه منند هر صبح و شام بارها گفتم که این آخر کند من را تباه حس غربت در دلم بدجور بی آرامش است میکن...

ادامه شعر
محمد مهدی  پاسبان

من که آخر میشوم پروانه ای در این دیار پس چه باکی من کنم از پیله های روزگار‌ م.پاس

ادامه شعر
ایمان کاظمی (متخلص به ایمان)

فرقی نمی کند که غبار جهنمی یا استحاله ای ز گلستان و شبنمی تا دل نداده ای به خدایان خنده دار همواره در کشاکش سرمای بهمنی...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا