یک خیابان دلهره با کوچه های پر زِ آه
می روم بر کوچه سار زندگی بیراهه راه
قرص ها یاران همراه منند هر صبح و شام
بارها گفتم که این آخر کند من را تباه
حس غربت در دلم بدجور بی آرامش است
میکند زندان جهانم را مثال پرتگاه
در سرم شوری اگر مانده خزان زندگیست
ای صد افسوس از بهاری که شد بی گل وگیاه
قرص های لعنتی خوابم کنید تا ننگرم
این همه رنج وغم این روزگاران، را نگاه
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 18 بهمن 1402 10:47
درود بر شما
محمود فتحی 19 بهمن 1402 20:59
سلام وقت عالی بخیر