تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
حسن  مصطفایی دهنوی

ای دل به هرزه گویی هر قدر اگر بپویی نتوان که راه حق را ، در هـر قدم بـپویی حرف خـدا بزرگ است دارد بسا معانـی یک ذره اش چو مویی افزون بُود چو کویی ٭٭٭ ای دل طراز ...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

گرد و غبار فقر و قناعت نکوتـر است زآن خودسری که بر سرخلقی توانگر است آن کیمیــا که زِ سنگـی بلـور ساخت دست توانگرش که نکوتر زِ گوهر است ٭٭٭ گرد و غبار خاک...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

بهـار مـا نمی آید در این اوضاع یخبندان به کام ما بـُوَد زهری همه اینها در این قندان خداوندا صراطت کو در این دنیا نمی باشد همه افتاده اند از پای دراین راهت و پابندان ٭٭٭ برادر...

ادامه شعر
ابوالقاسم کریمی

من آن عودم که می سوزد وجودم که می سوزد ، همه بود و نبودم من آن عودم که هم پای محرم ببارد ابر غم ، از تار و پودم ___ ابوالقاسم کریمی...

ادامه شعر
jalal babaie

بود دزدی زبر دست و ظریف. صاحب هر خانه را می کرد نحیف.لقمه ها ی چرب و روغن دار را می کرد نهان. هر کجا گنجی که آنجا بود کرد آنها را نشان.کار و بارش او حسابی رونق و بالا گرفت.تا که کم کم او به کارش ج...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

ای پسر اَر تو را بـُوَد دانش و عقل و شعور غرق شقاوت ببین حرف صلاح وحرف زور جمله حرف آن خدا بهر صلاح کار توست از دَم آمــدن به دهر، تا دَم رفتـن به گور ٭٭٭ آن تیـغ تیـز ...

ادامه شعر
ادریس علیزاده

آنچه که او معجزه اش یاد کرد یکسره آئین عذاب است و درد هر چه ز افکار پلیدش بگفت وعده با قصد خبیث عرضه کرد از چه بر او طاعت و از مشی او پیروی از نامه و بنیان پلیدش نکرد عادت او گفتن افسانه رویا زده ح...

ادامه شعر
ابوالقاسم کریمی

خزان بر باغ افکارم خزیده تمام تار و پودم را دریده چرا نقاش تقدیر دو عالم مرا در حال غم خوردن کشیده؟!

ادامه شعر
عیسی صمدی

کفش‌های بند دارش را دوست داشتم دیرتر می‌رفت ...

ادامه شعر
حافظ کریمی

قرآن می فرماید: «وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ ....أَ فَلا تَعْقِلُون»؛  زندگى دنیا، چیزى جز بازى وسرگرمى نیست! آیا نمى‌‌‏‌اندیشید؟ مهد کودک دیوارهاش رنگارنگ...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

حسن کار خدا گفتی و ابر و باد و بارانــش کز اول تا الی آخر همه باشند به فرمانــش به دقت کارخود بنگر مطابق کُن به امرحق مطابق کار خود بنما به اول عهد و پیمانش ٭٭٭ یاران چه می ت...

ادامه شعر
تورج ریحانی

غم مخوردنیاسرابی بیش نیست این گذرگاه وسرایی بیش نیست عاقلان درفکرکویی دیگرند این سرارنگ ولعابی بیش نیست غره جاه و جمال خودمشو این دوجزخواب وخیالی بیش نیست ساقیامی از خم باقی بده این می عالم زوالی بی...

ادامه شعر
حافظ کریمی

تاکنون شده که ی پولدار بدی باعث شود و گویی پولداری بد است بدت آید و رها کنی پول را کُنج نشینی و باد دهی آن را پس چرا دیندار بَدی که میبینی دین گریز شده دین را نمیبینی گر تو تشبیه کنی دین را به پول...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

بیدار دلان را غـم بر عیش و طرب نیست غم خوردن آنها به قیامت که عجب نیست پوینــد در آن راه که بیــدار دلاننـــد پویند ره صبحی که درآن ظلمت شب نیست ٭٭٭ بیدار دلان را...

ادامه شعر
علی مزینانی عسکری

شکر الله رسید یارانه همسرم گفت: روغن پسرم مبلغ شهریه ی دانشگاه خواست دخترم زار نگاهم می کرد قبض ها رقص کنان کنج اتاق مرد بقال به چوب خط خیره است کارت را گوشه ی میز جا دادم همگی رمز عبور را دارند وای خ...

ادامه شعر
jalal babaie

کتابی حق شناس وحق نما.کتابی که در آن شناسی خدا.عدالت درآن خوش درخشش کند.سفارش در آن از که بخشش کند.دروغ وکلک مرده باشد در آن.درآن کس نباشد از راه دزدی مرد خان.محمد فرستاده وحق شناس.خداوند را کنم بابت ...

ادامه شعر
محمد مولوی

داشتم از حوصله می گفتم ، سر رفت ! #محمد_مولوی

ادامه شعر
محمد رضا درویش زاده

تنهایی تنهایی ناب گریستن ؛امدن؛ در خود تنیدن مردن سنگ قبری پر از شعر با خط تیره ای تو خالی از تولد تا مرگ این است زندگی زندگی من ...

ادامه شعر
حسین یوسفی رزین

ایران باستان بر پرده های ابر گره می زنم زصبح تا روزن خیال گشاید دری به رو با قامتی خمیده و چشمی پرالتهاب ایران باستان که نشسته است روبرو خون دل است که می چکد از جان به کوی و جو رفت عمر پشت آب ...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

بیدار دلان را اثـر از لهـو و لعـب نیسـت آن بـی اثـر از عالـم اسرار و ادب نیست بیدار دلان را اثـر از علــم خـدای اسـت بر ذکر زبانـش به جز از گفتن رب نیست ٭٭٭...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا