تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
سلیمان پناهی

ما را خیالی نیست جز باغنچه ای مسرور از او در اندرونی خلوتی یا حجله ای معمور از او عشقی سراپا شعله ور بر سوز وسازش مفتخر خود در حضر اما حذر دلداده ای مهجور از او خود را به آتش می زنم سر در حریم...

ادامه شعر
بهناز علیزاده

دل شد همه در وصف جمالت شکرین.، جان شد به تمنای وصالت شکرین.، من زهر زمان خورده ام ای مونس جان.، با من همه شب.،فکرو خیالت شکرین، ب.ع.کیمیا.آلمان...

ادامه شعر
علی سپهرار

به نام خدا شرحی که زگل نالهً بلبل به فغان گفت تفسیر وبیانی به از این کس نتوان گفت زاییدهً همخوابگی بلبل و شهد است فریاد بلندی که فلک جامه دران گفت ماییم سراسیمه که در آمد و رفتیم آ...

ادامه شعر
سلیمان پناهی

بی تو یک شب با هزاران شب برابر می شود خاطرت در یاد ما جانا مکرر می شود بر مشام ما رسد گر ذره ای از بوی تو این تن خاکی ما یارا مطهر می شود تیزی چشمان شوخت پر ز نور ایزدی است گر بتابد نور خود جا...

ادامه شعر
امیرعلی مطلوبی(سخن سنج تبریزی)

غزل " عطر هستی " از کتاب " تنها اردیبهشت من " ___________________________________ دور از تو ماندم ، با هر توهّم ، با هر خیالی دیوانگی را ، ذهنم نوشتی ، کردی تو حالی در هر خیابان...

ادامه شعر
سلیمان پناهی

آن چشم و آن گیسوی تو دلبرده از من جان من در کوی جمله دلبران تنها تویی دلبر مرا با زاهدان بنشین و در دردی کشان عیبی مجو دیرینه یاری از ازل هم عاشقی مهتر مرا آشفته زلفی و لبت خندان و مست از خم می...

ادامه شعر
بهناز علیزاده

تا دیده گشود آسمان غم می بود، هم گریه ی او به حال آدم می بود، آزرده زرفت.،نیامدنها بودیم.، غافل ز رهی ز سوی خود خم می بود، ب.علی زاده....

ادامه شعر
سلیمان پناهی

می رفت یار و در پیش آرزو کردم روان کو قاصدی کز مقصد یارم از او جویم نشان پنهان ز نور دیده و در دل نهانش کرده ام گفتا نهان کاری تو بردا ز من تاب وتوان عرشی که تو در مسندش دولت زدی والا بود باید...

ادامه شعر
سلیمان پناهی

عاشقی دست طلب سوی تو چون کرد دراز شوق وصلت به سرش کرد همی راز و نیاز فرض خود ساخت که در قبله گه محرابت با هزاران هوس و ذوق کند قصد نماز عشق آئینه و تصویر تو در آن مادام عین حق است در آئینه نه آ...

ادامه شعر
فرهنگ باریکانی

مـا را ز کـوی میــکده داءم صـــدا کنند این لولیـــانِ مست مــــداوم نــدا کنند بشکسته ایم جام و سبو رابه لطف عشق ای دل مخـــواه بـار دگــــر این جفـا کنند مـا عاشقیم و بر ره عشق اقتدا کنیم...

ادامه شعر
نیلوفر مسیح

« تولد دوباره» زنی در غبار مردی در مه و کودکی که هنوز نیامده است چنگ می زند این این متن سر در گم را پنجره نیمه باز: _باد چشم می گرداند_ نه ساعتی بر دیوار نه صندلی برای نشست...

ادامه شعر
بهناز علیزاده

دیوانه منم یا که تو دیوانه پرست.؟ در خانه تویی و دل من دربدراست، همچون منٍ پروانه کِه می سوزد مست،؟ نی آتش ِشمعی و نه پیمانه به دست.، * من از همه کس بریده ام غیر ازتو، رنج از همه کس کشیده ا...

ادامه شعر
سلیمان پناهی

شد عالمی ویران از آن غوغای دلداری تو تاب و توان را برده از من شور بیداری تو در باغ و بستان صحبت از رستن بد آراستن لامی ز کامت بر نشد لکن زهشیاری تو مرغان عشق از شوق تو بر جوکناران آمده با عند...

ادامه شعر
سلیمان پناهی

روز و شب از فراق تو مویه کنان در حیرتم فاش نگویم این سخن اسیر بند غیرتم رخنه زدی به جان من جان زمن و رخنه ز تو بزن به جان مزن به دل که آبروی عصمتم بس که کسان به شوق یک نیم نظر د...

ادامه شعر
فرهنگ باریکانی

مـــرا شیـــدا و رســوا کردی ای دل عجب شوری ،تو بر پا کردی ای دل به آه و نــاله و فریـاد خــــاموش تو اســرارم هویــدا کردی ای دل پـریشانم نمودی گــر شب و روز سَرم پر شور ...

ادامه شعر
سلیمان پناهی

چشمت خمار عشق شد و حال من خراب باید برای وصل تو از رو کشم نقاب حیف است دیدگان تو سرمست عشق و من باشم به فکر دلبر و آن کار ناصواب ره بر کجا برم تو بگو نازنین من جانم به لب رسد نکنم گر تو را مجاب...

ادامه شعر
ندا پیرنظر

غزل از یاد نگــــاه تو چه بارانی شـد دل بی حوصله ام باز چراغــــانی شد اشک تنهای تو موجی به دل دریــا زد لحظه از شور سکوت تو چه طوفانی شد حس لبریز حضورتو دراین ساحل اشک شانه بر موج زد و راز پ...

ادامه شعر
سلیمان پناهی

گل بر افشان ساقیا بشکن سبو بنواز نی عکس خالی بر لب و پیمانه ای دمساز نی سر گرانی می کند دل در تکاپوی وصال هفت گام عشق را بر سیم زد آواز نی بازی عرش برین سخت است در شطرنج ما رخ نمایان کن در ای...

ادامه شعر
سجاد صادقی

به مرگ افکــار توی سرم فکر می کنم به گونه های خیس و ترم فکر می کنم تمـــام شبــــم را به زور مـــی خوابــــم به خــــواب قبـل سحـــرم فکر می کنم به اینکــــــه صبح مــــی دوم تا ته شب ب...

ادامه شعر
سلیمان پناهی

به خدا خاطرت از یاد نبردم باز آ کوک کن راه دل انگیز بزن با ساز آ عیب عاشق مکن و با کم و بیشیش بساز من خریدار غزل های توام با ناز آ دلم از غصّه ی دیدار تو افتاده به غم هم نفس شو به دمی بهر دلم...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا