- لیست اشعار
- قالب
- غزل
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
parisa fekri
در30 /02/ 1394 -
maryam zallaghi
در30 /02/ 1369 -
یاسر فرازیمقدم
در30 /02/ 1365 -
محمد مهدی نصرزاده
در30 /02/ 1389
همین که سبزه ای برای نور رکوع کند بایدبه نام زندگی خود را شروع کند جهان می ماند برای کرم و پیله ها تا آتش مرگ به هوایش شیوع کند شب هوای خود اگرچه سیاه تر کند اما نمی شود که روشنی را ممنوع کند از فض...
ادامه شعرجا ماندیم اسیر چشمه حیوان شدیم و جا ماندیم به آسمان نرسیدیم و بینوا ماندیم به فرض اینکه دلیلش فریب شیطان بود به زیر بار امانت نرفته وا ماندیم برای سرخی سیبی که رنگ حوا داشت کنار گندم ناکشته ای چرا ...
ادامه شعربسمه اللطیف فتنه دوران ذهن را غرقه اوهام سرابش کردند سرنگون در دل تاریکی نابش کردند قلب را وسوسه کردند و فریبش دادند هوش را نشئه و بیمار و خرابش کردند عاشقان را ز سر کوی محبت راندند مهر را با هوس و...
ادامه شعردنیای ما دیگر خوش و خندان نمی شود بی یوسف این کنعان دگر کنعان نمی شود از تاک های سبزما ، شربی روان نشد محصول نامرغوب ما بستان نمی شود اینجا مسیح را بر صلیب و دار می کشند جانی که میمیرد دگر درمان نم...
ادامه شعرتا بنده ی نفسی نفست تازه نگردد بر جامه ی قلبت دلی اندازه نگردد تا خوب نپیچی به دلت پیچ تفکر هربار به دلخواه تو این سازه نگردد بر موج نشستی و در اندیشه ی اوجی هیهات,کس اینگونه پرآوازه نگردد در چنبره ی ...
ادامه شعرپسندِ قومِ غافل گر جفنگ است برای من چنین گفتن نه ننگ است در آن بیشه که موشی جای شیر است پشه گوید پلنگی تیزچنگ است به چشمِ تنبل و یارش جروبا همانا ببرِ بنگالی خَدَنگ است به دریا توتیا گر پا بگیر...
ادامه شعرزخم ناسور گاهی این دیده پر از دغدغه ی دیدار است لابه ها دارد و می جوشد و همچون نار است نوشخندت دل و دین، صبر و قرارم برده است دیرگاهی شده قلب تو پر از اصرار است باید از برق دو چشم تو فقط بگریزم دل آشف...
ادامه شعرخویشتن دل کار خود نموده تو هم کار خویشتن هر کس رهی گزیده به معیار خویشتن چشم تو غرق آینه و دل پر از نگاه هر یک بنا نموده به اصرار خویشتن گاهیکه از بهانه ی دل می دهی سخن دل می کند شکایت انکار خوی...
ادامه شعراگر ز خون جگر پُر شود پیاله ما بگوش خصم نخواهد رسید ناله ما صدای ناله ما آن زمان بگوش رسد که خون خصم لبالب کند پیاله ما هزار سلسله گر دست و پای ما بندد بظلم تن ندهد یک تن از سلاله ما حدیث داغ دل ...
ادامه شعرماه محفل سرک کشیده دلم در هوای چشمانت بیا بیا به کنارم شوم به قربانت درون آتش حسرت چو ویس میسوزم که دل ربوده ز من خنده های مستانت کنون که آتش شوقم! به دیدن رویت بگیر جان مرا با لهیب سوزانت بیا به جلو...
ادامه شعربسمه اللطیف جوهره زندگی هزار بوسه بر آن روی ماه می خواهم لبان دوست پر از شهد آه می خواهم دلم گرفته ز غصه به چاه تنهایی نجات خویش از این کهنه چاه می خواهم به شادمانی رویش زقلب خلوت انس هزار لشکر غم...
ادامه شعربودیم و رفتیم به صدها غصه و غم مبتلا بودیم و رفتیم فقط با ناخوشی ها آشنا بودیم و رفتیم شدم رسوا ، نبودم چونکه همرنگ جماعت غریبانه به کنج انزوا بودیم و رفتیم به پای ناکسان یک لحظه هم سر خَم نک...
ادامه شعرای عشق و جان و عاطفه ای یار با وفای من در کوی تو سفر کنم من بهر سرسرای تو اینک تو را شنیده ام من وعده های حق تو در سوی تو دوان دوان در راه کبریای تو تا تو به من نظر کنی هرگز ندارم حسرتی دنیای من شگفت...
ادامه شعرجانم فدای توکه تکرارنمیشوی خسته ازاین زمانه وازکارنمیشوی اسطوره ی شجاعت و مردانگی وعشق چون کوه ایستاده ای وآوارنمیشوی دستان پینه بسته آن پربرکتندومِهر تاآخردنیاگُلی وخارنمیشوی خاکِ رَهِ تومیشوم وخاکسا...
ادامه شعرتا تو در قلب منی ،شعر و غزل هم اینجاست تا تو در شعر منی ،عشق تو در دل پیداست چشــم بر هم نزن ای ماه دلم ، می ترســـم روزگارم همه تاریک شـــود بی کـــم و کاست شور شــعرم همه از چشم مسیــحایی توست باغ...
ادامه شعرپیچ صبرم هرز شد از بس که پیچاندی مرا پیش چشم دیگران با طعنه گریاندی مرا در نگاه باغبان آفت نبودم پس چرا ؟ چون گیاه هرز در چشمشش نمایاندی مرا شکوه ی بی مهریت را پیش کی باید برم تا بداند با سگان همخان...
ادامه شعرزخم باز دل من بودی و یک کوه نمک چشم جادوی تو آورد دوصد دوز و کلک تا خیالت به حوالی شب کوچه ماست می رود ناله غمگین من هرشب به فلک بار خود بستم و از شهر پرآوازه تو میروم با دل تنهای پر از زخم و تر...
ادامه شعرمیله های استخوان یک قفس فرسوده است سینهام عمری برایم مثل یک حبس بوده است همچو زندانی که همراهم تمام روز و شب سال ها همپای من، با این نفس پیموده است چون اسیرم عمر طولانی درون کالبد اینچنین ظلمی زمان...
ادامه شعرنزن تازیانه ،نرنجان مرا که از زندگانی بسی خورده ام بیاور کفن و بپوشان مرا نفس رفته چندیست که من مرده ام به ریشه زدند از چه آبم دهی بچین ساقه ام را که پژمرده ام بکن رخت شادی ،بسوزاندش در این گوشه تنه...
ادامه شعربسمه اللطیف جانسپاری عشق دردآشنای عشقت درمان نمی پذیرد چیزی به جز غمت از دوران نمی پذیرد در چین گیسوانت آن دل که راه گم کرد هرگز خلاص خود را آسان نمی پذیرد آن کس که دیده لعل لب های تو عزیزم هر بوسه...
ادامه شعر