- لیست اشعار
- قالب
- غزل
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
parisa fekri
در30 /02/ 1394 -
maryam zallaghi
در30 /02/ 1369 -
یاسر فرازیمقدم
در30 /02/ 1365 -
محمد مهدی نصرزاده
در30 /02/ 1389
سینه ای از روی دل دادن اگر داری بیار حرفهایی بهر آزردن اگر داری بیار قصه ی هجرتورا چون گل شنید افسرده شد قولی از فردای پژمردن اگر داری بیار تکیه دادم سمت دیواری که جز پایان نیست شانه ای تا پای جا...
ادامه شعرناز کن که من غرق تماشایت شوم تا قیامت شاعر صورت زیبایت شوم از اول زیباترین تصویر در قلبم بودئی کاش میشد که من محو تماشایت شوم...
ادامه شعربه تنهایی چون به آرامش رسیدی در کار راز در اشتیاق آن حاجتی از خدا باش در اوج نیاز به هر ره که رفتم همان خوش گوی از محبت کجا تواند خدایا همچو تو باشد مهربان دلنواز سخن می گویند ناپخته آن ظاهر بینان...
ادامه شعر......... دیدی که دوست عهد مودت شکست و رفت بشکست عهد و رشته الفت گسست و رفت شد خام و روی دست طمع خورد لاجرم خائید از ندامت خود پشت دست و رفت از پا نمی نشست که آرد به چنگمان دست خدا قوی شد و از پ...
ادامه شعرجان بی تو به لب آمد،ای دلبررویایی عمریست که سر کردم بااین دل هرجایی رحمی بنما یارا برحال پریشانم آتش زده بر جانم این عشق..... سودایی از قصه عشق ما شهری خبر دارد تو فارغ و اما من آلوده به رسوایی هر چن...
ادامه شعرمیلاد حسین برخیز که میلاد حسین با بهارگلها آمده است برخیز که شور محشربا صلوات بر حسین برای شفا آمده است خورشید و مه و ستاره از طواف کعبه تا کربلا با نام حسین وعلی عباس یکجا آمده است آیات جهاد با جها...
ادامه شعرمحتاج یک نگاهم یا بن الحسن نگاهی خورشید من به سر شد نشنیده ام ندای در صبح و شام گاهان در زیر برف و باران در کوه و در بیابان دنبال هر صدایی در دل به خود بگفتم قصد رخش نمودم ناگه به دل بگفتم با هر رخ سی...
ادامه شعرخداوندا ببخش مارا که ما از فاسقان بودیم به یک لحظه خطا کردیم که ما از آن بدان بودیم هزار بارم پشیمانیم نرو از پیشِ ما خالق ثواب هامون ز بین رفته چقدر ما کفره او گفتیم چقدر ما بی خیال بودیم در این دنیا...
ادامه شعرکارِ عشق و عاشقیمان تا کمی بالا گرفت کوسِ رسواییِ مان اقصایِ عالم را گرفت جان به جرم عاشقی آواره و تبعید شد خُرد شد تحقیر شد در قالب تن جا گرفت کِیفَرِ عشقِ من و تو حکمِ ننگ و طرد داشت دانهیِ ناچی...
ادامه شعرمجنون قصه هایم لیلای من تو بودی ماهی به آسمان شب های من تو بودی عشقت بهار گرم و من هم خزان سردی در بطن سرد قلبم گرمای من تو بودی رفتی و فکر قلب من را کمی نکردی ای کاش یک شبی را بر جای من تو بودی دیدار...
ادامه شعربسمه اللطیف دور بلا شب گشت و باز گشته دور بلا مکرر ظلمت فراگرفته است آفاق را سراسر در اوج این سکوت بی حد کرکننده می جوشد از دل من فریاد و آه و آذر فکر نجات گویی بیهوده است و حقا اصرار بر صبوری از ح...
ادامه شعرغنچه گل باز نکرده ، بس که طوفان شده بود باغ از غم زدگی، یکسره حیران شده بود مرغکی که گذرش بود به این باغ، بهار جای بستان، فقط از تپهی ویران شده بود هرگز آن باغ تداعی شده در ذهن نبود هر چه از خاط...
ادامه شعربنام خدا __دوبیتی__ « ارباب (امام حسین -ع) » ارباب و مُرادَم به جهان چشم گشودست (گشوده است) از مَرحمَتـش ، دل زِمریدان بِرُبودست (بِرُبوده است) بر اهلِ جهان ، خدا به یُمـنِ قدمَـش درهای کرام...
ادامه شعرمیلاد امام حسین ع به یحیی دلبری منصوب امد شفای دیده ی یعقوب امد برای فطروس جامانده از راه دوباره شهپری مطلوب امد سحرگاهی به نور عشق تابید هوالمظلوم و المحبوب امد طلوع آفتاب صابرین شد امید ح...
ادامه شعرنمیدانم کیام بی تو سرگردان و حیرانم نمیدانم کیام شاعری از خود گریزانم نمیدانم کیام من که سرگشته به کویت بودهام هفتاد سال عاشقی سر در گریبانم نمیدانم کیام در هوای بی تو بودن ناتوان و بیق...
ادامه شعر《کعبه ی دل》 غزل در کعبه به دنبال خدا بوده و هستیم در گوشه ی مسجد به هوایش بنشستیم در کوچه و بازار خدا بود و ندیدیم با سنگ جفا قلب یتیمی بشکستیم دیدیم خدا را که شبی بوده گرسنه چشمان گنهکار بروی...
ادامه شعرچو تنها نشین شب در دل دارم غمی غم دل را دورم نما جفا رود به رهی به ظاهر لبخندی مزن دل شکسته ام در سرشت آدمی باشد نیاز به همدلی جلا میدهد شیشه را استاد تا کند آیینه ای دل سخن نامحرم چرا شنیدی دمی ...
ادامه شعرشدت عشق مرا فرهاد باور میکند راه هر ناباوری هم چون به کوه افتاد باور میکند چشمهایش تله ای بود که به آن افتادم عشق من بر تله را صیاد باور میکند زندانی عشقش شدم عفوی نمیخواهم ازش میل من بر دادن جان ...
ادامه شعرعارفی پرسید از عاشق چرا دیوانه ای صبح و شب درگیر عشق و لذت و افسانه ای مینوازی بر سه تار عشق خود هر صبح و شام با نوای عاشقی مست و خراب و واله ای گو بدانم حاصل این عشق و این دیوانگی جز سلام بی جواب از ...
ادامه شعر( سرشناس ) در نگین دیده تو من که دارم هی هراس آب وآتش بر جانم می زنم بی عطاس بی تماشای نگاهت جامه برتن کرده ام در ره دلدادگی آزمون شعر دادم کلاس درد عشقم با یک اشاره مشخص می شود درس های گونه گو...
ادامه شعر