- لیست اشعار
- قالب
- غزل
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
parisa fekri
در30 /02/ 1394 -
maryam zallaghi
در30 /02/ 1369 -
یاسر فرازیمقدم
در30 /02/ 1365 -
محمد مهدی نصرزاده
در30 /02/ 1389
تا به سر پیری من شد تباه زندگیم بر سر چند اشتباه خورد به نفسم نفس اهرمن شرمترینها به من روسیاه رفت به مرداب زیان تا سرم در پی انجام هزاران گناه داعیه ی درک جهان داشتم خواسته ام شد خفه از نیمه راه ...
ادامه شعردریغ از عمری که به صد تمنا گذشت هر روز و شب در آرزوی فردا گذشت عجایب حکایت ایست دو روز زندگی لب تشنگی ما همه بر لب دریا گذشت تکیه بر کار این جهان سهو و خطاست تنهایی ما جمله در میان تن ها گذشت کس ند...
ادامه شعرشمیم بهار بیا ای دل که شمیم بهار می آید بوی عطر لاله ها از گلزار گلها می آید خورشید از دل قهر و ظلمت طلوع کرد صبح آزادی به بار آمد نهال حق و عدالت به بار آمد گل فجرپیروزی درخشید بهار انقلاب به ثمر نش...
ادامه شعردق می کنم روز و شب آوای هق هق می کنم شکوه از دست دقایق می کنم لا به لای خلسه تنهایی ام قصه ها با صبح صادق می کنم بعد از این خود را برای خاطرت خوار و بد نام خلایق می کنم بس که دنبال تو ویلان می...
ادامه شعربه عشوه و تاج و تمیمه و خلخال به نام تو، نیلوپران شعر حلال به آتش تنپوش ارغوانی محض برای تو تنها ، بعید ، در هر حال خراش ذات سکوتم به مخمل طبعت حریر بکر متینم ، به زخمه ای اشغال به عنصر دین و خرد ، گر...
ادامه شعرلغزش شرم از نگاهت دلربایی می کند در میان مردم چشمم خدایی می کند نعره ی طوفان به گوشم جز سکوت محض نیست تا به روی عرشه عشقت ناخدایی می کند نازنینا ناز چشمت طاقتم را کرده طاق مثل آهویی که شیران را هوای...
ادامه شعرخوبست، مرا خام سَر وُ خسته نمودی در پشتِ دَرم کردی وُ در را نگشودی وقتی که تماماً به تو دادم همه ی هوش آنرا تو به یک چشمکِ دلچسب ربودی بیگانه شدی با منِ دل خسته و بی کس حتّا، تکه ای خاکِ دل اَم را ...
ادامه شعرخوشا آن کس که سودای تو دارد به عشق تو چنان باران ببارد به دنبالش رود آن باده صاف برای بادهات جامی بیارد ۱۳۹۶/۲/۲۵...
ادامه شعرمحبت بنواز سری را سر بازوی محبت بگذار دلت را به ترازوی محبت یکبار که از قرعه قسمت خبری شد بسیار بخوان نغمه به پهلوی محبت هربار که دلتنگ بهاران شدی ای جان بسپار دلت را به پرستوی محبت یکروز از ا...
ادامه شعرغمی خفته با اشک ز چشمم برون زد چنان کوهساری که جوش از درون زد اگر بخت و اقبال یارای من نیست چه گویم که تقدیر به بختم نگون زد درونم نگه داشته ام مار زخمی که هردم به جانم سمی نیشگون زد بهم ریخت...
ادامه شعرفریاد میشود جهان ،ناله اگر کمر کند جنگل دشت میشود، قصد اگر تبر کند زخم به جان می زنی،سینه ام آه میکشد درد نمی دهد مجال سینه مگر سپر کند خوب نمی شود دلم،به زخم ضربه های تو سبز نمی شود خزان باغ اگر گ...
ادامه شعرتنها تویی قافیه پرداز این غزل تنها منم دوباره همآواز این غزل نامت قشنگ شعر قشنگ و غزل قشنگ این نام توست نقطه ی آغاز این غزل باشد دوباره شعر ببافم برای تو تا راز, راز, راز شود راز این غزل با من بر...
ادامه شعرصورتت مانند ماه است سینه ام لبریز آه است تا تو همپا با خیالم قدر یک ثانیه راه است ای خوشا برحال آن باز جای اوبردوش شاه است ماکه ماندیم و نرفتیم باد برد آن را که کاه است ایلیاسا پیر گشتی عشق جانت را پن...
ادامه شعرساقی بده جامی از بهر عشق نوازان ساقی نما تو نازی در نزد دلنوازان دل بیقرار عشق است هنگامه بهاران اکنون نظر بنما بر ما و بـــهــر یاران سا قی بد ه شرا بی تا که لبی تر کنیم مطرب بزن نوائی ا...
ادامه شعربرایش قلب یک انسان دقیقا مثل بازی بود درونم کودتا کرد و به این کشتار راضی بود اگرچه واقعی ماندم اگرچه واقعا مُردم ولی دلبستهٔ اوهام دنیای مجازی بود دلمراخرد میکردو تبر را دستمنمیداد مرا زنجیر م...
ادامه شعریک روز باران می زند بر کشت زار ما سر میخورد از سینه طوفان غبار ما روزی به مقصد میرسد حالا وقتش نیست بر پهنه این دشت میتازد سوار ما هرچند گلها می نشینند در بر شبنم بی منت شبنم گلستان است دیار ما این...
ادامه شعردر آن قفس که امیدی به اوج بال و پری نیست به غیر نغمه ی حسرت نشانه ی دگری نیست غم است و خوف رنج و بلا و هزاره ی محنت دمی که شامل نور و طلیعه ی سحری نیست به نای خفته دلانی که شوق نغمه ندارند به جز ت...
ادامه شعرهرلحظه ام بدون تو انگار جهنم است این زندگی بی عشق یک مرگ مُسَلم است با چنگ و دندانم گرفتم ماندنت ولی گویا که تصمیمت بر رفتن مصمم است رفتی ولی بر من شکستند کاسه کوزه ها معشوق می کشد اما عاشق متهم اس...
ادامه شعرزمستان بود و سرما محیا شیر و خرما عجب چسبید به این دل بداد آتش یه گرما
ادامه شعرشب در سکوت و کاج ها در گوش داد برف گنجشک های شهرمان در اتحاد برف دیری نمی پاید برو تا کوچه تاریک است گم میشود این رد پا..تا بامداد برف نا گفتنی ها در گلومان لخته می بندد یخ میزند احساس ما در انعقاد ...
ادامه شعر