تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
مهدی فصیحی رامندی

توپ من رو پای شیرین کودکان افتاده است کار من سالیست، بد بر جاهلان افتاده است تاجری با ظن آدم‌ها شناسی برده ساخت چاه یوسف، پیش نادر ابلهان افتاده است ادعا دارد که من را می‌شناسد ای حمیم؟ کار من بینی؟...

ادامه شعر
الیاس  امیرحسنی

دلم آشنایی به جز تو ندارد خدایا خدایی به جز تو ندارد تو یفعل یشایی علیم بذاتی جهان کبریایی به جزتو ندارد به جز او ندارم کسی که کسی را زمان ماجرایی به جز تو ندارد اگر می دهی جان وگر می کشیمان که...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسمه اللطیف عشق جانفزا پیش از تو عشق در دل بیمار جا نداشت دل از کسی توقع مهر و وفا نداشت آسوده بود زندگی و وقت می گذشت دل میل شور و شوق و خوشی و صفا نداشت آزاد بود جان و اسارت نمی کشید قیدی به پای ...

ادامه شعر
علی معصومی

رواق آینه من آمدم دوباره که درمان کنی مرا راهم دهی و بی سر و سامان کنی مرا آهوتر همیشه ضمانت کنی مرا سرشار دشت و کوه و بیابان کنی مرا ای پادشاه ملک ادب رخصتی بده تا لایق دیار خراسان کنی مرا تو ضا...

ادامه شعر
پیام قاسمی

نگارم عشقِ پنهان بدترین شڪل خودآزاری ست و دلتنگی‌‌‌‌ِ شب،ڪابــوس دیدن حین بیداری ست گریز از رنج دنیا نیست، وقتی عشق درد است‌و جهان بی عشق، متروکِ ملال انگیزِ تکراری ست نگاهم ڪرده بودی ،پلک بـرهـم م...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسمه اللطیف حلقه جفا شب است و ظلمت و چشمم به پرتو ماه است گذشته وقت و دل من پر از غم و آه است هوای اشک چنان گشته است مستولی که چشم عرصه توفان گاه و بیگاه است نشسته است به جایی به بی وفایی خود اگر ...

ادامه شعر
ادریس علیزاده

مرا خاموش نمیبینی بهیچ عنوان اگر که تار و پودم را دهی پایان نبردی را به راه انداخته ای اینک که خود غرقی به مردابی درون آن شدی در جنگ بر ویرانی عشق برای پاسداری از جهالت های عریان شدی جوینده عیب وطن...

ادامه شعر
علی معصومی

امشب چه بگویم که شبم بی تو خراب است امشب حال من بی تو همه رنج و عذاب است امشب آی ای چشمه ی نوشین لبت قند و عسل! قلبم از آتش عشق تو کباب است امشب تو که در بستر خود مثل گل نسرینی تنم از هرم تنت در تب...

ادامه شعر
ولی اله بایبوردی

چه دام پهن بشد از برای ایرانی ز دست اهرمنی با ولای ایرانی بهوش باش برون از خطای درگیری اگر چه موج جنونی بلای ایرانی نگاه کن به دمی رؤیتی حوادث را سرای روی به ویران خطای ایرانی نگر به دوره ایام تیر...

ادامه شعر
کاویان هایل مقدم

گوشی دگر نمانده بهر تظلم ای دوست چشمی ندارد انگار تاب تحمل ای دوست بس باده ها که خوردند از خون سرخ رنگین مویی به تن نمانده از رادمردی ای دوست اشک یتیم و آهِ درماندگان نبینند آنانکه چشم بستند بر آدمیت ...

ادامه شعر
طارق خراسانی

دوباره آتش و خون در سرای ایران است دوباره موج جنون از برای ایران است هزار جان عزیزان ز هر طرف پَرپَر ببین که این همه جان خود فدای ایران است چه کرده ایم ما، که رنج و بدبختی نوشته شد که تمامی برای ایر...

ادامه شعر
انوش بیات

در رفاقت های امروزه کم کمکی باور کن یا که پیدا کن یار دیرینه یا ترک این سفر کن

ادامه شعر
حافظ کریمی

فاطمه امشب یقیناً ماتم اَستا در سه جا گاهی میگوید پدر گاهی حسن گاهی رضا کوثر عالمها در ماتم نشسته عاشقان دل ز غمها پر عزادارست زهرا عارفان در خراسان با رضا درگیر دل دارد بتول در مدینه بر حسن دارد ...

ادامه شعر
پیام قاسمی

روزها آرامـم اما شـب جنـونی بـی قـرار تار گیسویت سرم را می ڪشاند پای دار خاطراتت، تارها بر استخوانم می تَند بیش از هرجا درون خویش هستم،در حصار ڪوه دارد ڪنج دل آتشفشانی پـر شـرر مـن همـان دیـوانه ی د...

ادامه شعر
علی معصومی

چه می خواهی از این آلون ویران° سقفِ ناقابل چه می خواهی تو از دشت تگرگ اباد بیحاصل چه می خواهی به روی زخم تاولسوز هر دریاچه ای دیدی نمک باریده, از شنزار بی ساحل چه می خواهی من از جغرافیای زرد و سرخ آ...

ادامه شعر
مهدی فصیحی رامندی

می‌برد دل جود و بخشش‌های آن صیاد ما جان دهد تا باز گردد زنده آن فرهاد ما مردمان در اربعین تا کربلا عریان روند پیشِ ما آورد آن ارباب را فریاد ما دان که باید مثل یوسف از زلیخا‌ها گذشت درس عفت را تلاو...

ادامه شعر
علی معصومی

غرور هبل من از سلاله شعرم تو از دیار عسل تو واژه واژه عشقی من از تبار غزل من از حواله خاکم تو از خرانه کوه تو از تراشه سنگی من از غبار زحل من آبدره باران تو از طراوت گیلان تو از کرانه دریا, من از ا...

ادامه شعر
فائزه اکرمی

ما با نیابت های بی پایان خوابیدیم در قعر زندان سکوت حیران خوابیدیم تا خواب شوکت در جهان خام خود دیدیم با قرص خواب سفسطه آسان خوابیدیم ما از خودی خوردیم و از خود سیر سیر هستیم ما زنده به گورانِ بی جا...

ادامه شعر
علی معصومی

جنگ یخی مرا بشناس، دلتنگ یخی را درون سینه ای سنگ یخی را گمان کردی که آدم میشوم من؟ ببر از یادت این منگ یخی را خودت گفتی که با سرمای بهمن خدایت داده این رنگ یخی را میان آن همه آدم صدا کرد تو ی دیوان...

ادامه شعر
آرزو حاجی خانی

اول قدم زدیم کمی از قرار هم مغرور و سر به زیر ولی دوستدار هم... لبخند می زدیم به رسم علاقه و می خواستیم بیشتر از این دچار هم... هر سال در مقابل اشک و نگاه گرم تحویل می شود دلمان بی بهار هم هم زخم...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا