گوشی دگر نمانده بهر تظلم ای دوست
چشمی ندارد انگار تاب تحمل ای دوست
بس باده ها که خوردند از خون سرخ رنگین
مویی به تن نمانده از رادمردی ای دوست
اشک یتیم و آهِ درماندگان نبینند
آنانکه چشم بستند بر آدمیت ای دوست
گشته سپید روی شمر لعین و خولی
از جور نوع انسان در این دیار ای دوست
قلب سپیده بشکافت با تیر کین و نفرت
این نیست رسم مردان، مردی کجاست ای دوست؟
وقتی بنای رافت آیین احمدی ساخت
پس شیعه محمد، حالا کجاست ای دوست؟
گیرم که چشم بستیم بر حق و تیغ راندیم
آیا ندای وجدان، خاموش باشد ای دوست؟
کی بود رسم مولا، اینگونه هرزه تازی
ناموس خلق بردن، همچون حرامی ای دوست
بر این ستم روا نیست تنها دو قطره اشک
باید که خون بگرییم بر روزِگار ای دوست
"کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز"
گرداب "هایل" اما ساحل ندارد ای دوست
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 07 مهر 1401 19:26
درود بر شما
کاویان هایل مقدم 12 مهر 1401 10:22