تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
عنایت کرمی

چشمانِ خمارِ تو مرا مست می کند آنچه گُسارِ باده نکرده است، می کند بی اعتنا به طاقتِ از دست رفته ام بامن ورای آنچه روا هست، می کند رویِ خوشی نشان به وفایم نمی دهد آن را اسیرِ عسرتِ بن بست می کند چشمت...

ادامه شعر
نگین بیاتانی

روح میان جسم تو هم‌خانه‌ی خداست حقّا گل وجود تو از چانه‌ی خداست میل طواف گرد تو دارم برای من جانت خدا و کالبدت خانه‌ی خداست لیلایی و جنون جهان را بهانه‌ای مجنون عشق‌زاد تو دیوانه‌ی خداست سامان بده...

ادامه شعر
حافظ کریمی

زیارتش به قدری منزلت دارد نزدِ خدا که هر عذاب سختی را معرفتش کند فنا معصومه شد به اهلبیت کریمهِ دین خدا وارد هر دلی شود بهشت نباشدش جدا معصومه شد شبیه ترینِ فاطمه اذنِ خدا معرفتِ زیارتش آتش شود ش...

ادامه شعر
مهدی  صدری دولق

بهترین خصلت انسان ادب است هدیه از حضرت لقمان ادب است بی ادب را به خدا کاری نیست جز ادب مونس وغمخواری نیست مهربانی و صفا از ادب است همه سرمایه ی ما از ادب است (مهدی صدری دولق)...

ادامه شعر
عبدالحلیم اکرامی = نژند

گیاهی ام که جز چون خار به پیش پا نمیرویم و چون سرو سهی بر عالم بالا نمیرویم شکسته گان را اینطور میسر عادتی باشد شکستم، و جز دل های خسته ها نمیرویم به پیش پای مغروری لگد مال گرچه هم شدم ولی جز پیش پای ...

ادامه شعر
سیدرضا موسوی راضی

سیاهی موی مُشکینت؛کشیدم سوی گمراهی شب و روزم سیه کردی ؛ دگر از من چه میخواهی نمیشد باورم روزی؛ قمر در عقربم باشی همین را از تو میدیدم که در شبهای من ماهی چو بر حالم شدی واقف ؛ که هستی مأمن و موقف بر...

ادامه شعر
ولی اله بایبوردی

عاشقی صفر را ببر از یاد خانه خالی به دور از اوتاد شیخ فرزانه را نگاهی کن الغیاثی کند رسد امداد چون دعایش شود اجابت هان افتخاری کند زند فریاد شکر ایزد ادا بشد دینی حبّ اویی به قلب من افتاد گوشه ای...

ادامه شعر
مسعود بافقی زاده

غزل : دوری نیست محزون تر از این شعر که میگویم من دیر سالی است که عشق از همه می بویم من عاشقان را همه مست از می ِ شعرم بدهید هر دم صبح که در میکده میرویَم من ناخلف بوده ام از عشق نصیبم .. دوری ...

ادامه شعر
بابک  قدمی واریانی

با تو گویم حرفهایی هایی در میان راز و رمزی تا نباشد در گمان زندگی اسرار پنهان و نهان گر چه قولش بشکند گردد عیان آنکه مُهرش گشته قلک بهر نان آن یکی با اعتقادی کم نشان اعتقادی داشتن از جنس نور هفت...

ادامه شعر
عیسی نصراللهی

شعر اول : هر چند، ز دیدار تو عمریست، اسیرم خواهم که دو دستان تو را باز،بگیرم/ یک اخمِ موازی، شده اَبرویِ سیاهت ای کاش ببوسم تو و آنگاه بمیرم/ زیبایی تو، ساده ترین طرحِ ژِکوندَست* دیوانه یِ سرگشته یِ...

ادامه شعر
حافظ کریمی

دل فقط جای خداست بی قرارش نکنید دل به عشق هُو بپاست داغدارش نکنید بی خدا دل میمیره تنگی و ماتم میگیره با خدا آشتی کنید و بی قرارش نکنید مالک اصلی دل خداست غیرش ندهید بی خدا دل میمیره جفاست غیرش ند...

ادامه شعر
حافظ کریمی

امثالِ باکری و همت و چمرانِ دلیر حکم فرماندهی داشتند از آن رهبرِ پیر ارتشی ها و سپاهی ها پدیدار شدند آنقَدر حماسه کردند و سرِ دار شدند لشگر حزب یگانه همه جور گل کاشتند حتی بادستهای خالی روی آب ...

ادامه شعر
حافظ کریمی

مُهرِ غفلت زده دنیا به دلِ غرب زدگان غرب وشرق مالک یکتایی دارد بیچارگان هرچه در عالم هستی ست نمود هدیهِ ما غربی و شرقی را دنیا زده پیشانی ما زندگی کردن ما مثل حماری که به پشت دارو دارد ولی د...

ادامه شعر
کاظم قادری

آیه ای از دل بخوان تا من مسلمانت شوم حافظ مجموعه ی سی جزئ قرآنت شوم تار شد دیدم, زبس دیدم تو را با دیگران دور نیست آن لحظه تا من چشم ویرانت شوم من قسم خوردم در آغوشت که تا هنگام مرگ چون سگان دست آمو...

ادامه شعر
سیده نسترن طالب زاده

اوراد عشق ناب ، به چشمانت فقه دلی شکسته ،به فرمانت مکتوب حجم ساکت عریانی نهر بلور وسوسه گاهانت زهدان ابر ، گندم عرفان داشت از صبح سبز خاطره بارانت شیر و شراب شعله ی عیاران زخمی غریب در غم هجرانت رقاص ...

ادامه شعر
افسانه مهدویان

شب گیسو می خرم ناز دو چشم و آن خمِ ابروی تو می زنم شانه به گیسو و کمند ِ موی تو می نویسم نامه هایی از دل پر خون خود مرغ دل پر می زند هی در هوای روی تو دوره گرد چادر ایل تو هستم بی هوا مثل دیوانه ...

ادامه شعر
سیدرضا موسوی راضی

غنچه را دیدم که بر تن جامهء خود را درید تا کند خود را نمایان ننگ عریانی خرید پسته هم تا درّ مکنون از درون افشا کند خنده ایی کرد از رفیع آبروی خود پرید پسته با گل هر دو در هنگامهء بالغ شدن جامه بر تن...

ادامه شعر
سیدعلی حسینی

طالعم منحوس و خونین جگر از بخت بدم همه حسرت ک اقبال نکردی گذری از گذرم داده جان در ره معشوق و امیدم به وصال لیک بنگر که در این راه چه آمد به سرم عشوه و نازش همی در من اثر کرد و شدم خسروی عاشق ...

ادامه شعر
رسول چهارمحالی(ساقی عطشان)

شهره ی شهر شهره ی شهر شدم راه ندارم جایی با دلم قهر شدم راه ندارم جایی تو کجایی که چنان غمزده و نالانم به تنم زهر شدم راه ندارم جایی از دو چشمان سیاهت با دل لرزانم خاصه ی دهر...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسم رب سید الشهداء بی یاور تقدیم به حضرت سیدالشهداء علیه السلام قاتلان آمده و حال مرا می بینند دور من توطئه قتل مرا می چینند بعد کشتار عزیزان من این ددمنشان شاهد و عامل این فاجعه ننگینند سنگها سوی ...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا