شعر اول :
هر چند، ز دیدار تو عمریست، اسیرم
خواهم که دو دستان تو را باز،بگیرم/
یک اخمِ موازی، شده اَبرویِ سیاهت
ای کاش ببوسم تو و آنگاه بمیرم/
زیبایی تو، ساده ترین طرحِ ژِکوندَست*
دیوانه یِ سرگشته یِ نازِ بینظیرم /
لبریز ز لبخند تو و این غزل هستم
پایت بِنِه یکبار، به چشمانِ حقیرم/
گیسویِ تو شعر است،شبی تار و خوش آواز
چشمی بگُشا بر قفسِ سردِ کویرم/
پاییزی ام و تلخ تر از قصه ی آبان
دلداده ی بارانم و، همزاده ی تیرم/
ایراد، گرفتی، که نو نیست، پیام ات
یعنی که من از پهنه ی احساس، فقیرم/
بی شیله بگویم، منم آن طفلِ دهاتی
ای کاش ببینم تو و آسوده بمیرم/
___
*لبخند ژکوند،مهمترین اثرِ داوینچی است
__________________
شعر دوم :
آن شیرِ ژیانی که خداوندِ جهان است
بر تارَکِ گُلگونِ کویرَش، سَبَلان است
کُرد و خَزَر و آذری و گیلَک و الوند :
شَهنامه یِ تابنده یِ خورشیدِ اَران است
یک شب که بِخوابِ من و تهمینه بیامَد:
دیدم که وطن، باورِ عمرم، نِگران است
دور از تو بُوَد،مأمنِ شاهان و بزرگان:
چشمِ طمعی که صفتِ روبَهَکان است
از خشمِ فروخُفته یِ تو،دشمنِ امروز
در یوغِ فریدونِ بزرگِ جاوِدان است
هر چند که وارونه شده جام و جم تو
خوش دار که مهتاب تو بر گرد زمان است
بر پهنه ی آن مرز و خلیجت به نگهبان
بابایی و دورانِ شهیدِ قهرمان است
گویی زِ اَزَل آرش و تیرش به بَرِ بوم
سیمرغِ خیالم شده و ، در آشیان است
ای خِطِّه یِ نستوه ِ دلیران و پلنگان
از روز ازل روشنی ات وردِ زبان است
با خونِ خودم،نامه برایت بنویسم
آلاله یِ سرخی،که خزانِ دِگَران است
دل بود اگر، در تب و تابِ تو و جان نیز :
برگیر تو ای مادرِ من، که بیکران است
____
عیسی نصراللهی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 7
امیر عاجلو 12 شهریور 1401 17:25
لطیف و دلنشین
عیسی نصراللهی 12 شهریور 1401 21:00
سلامت باشی ????????????
عیسی نصراللهی 13 شهریور 1401 00:58
سپاس
زهرا آهن 13 شهریور 1401 02:24
قلمتان نویسا
درودها
عیسی نصراللهی 13 شهریور 1401 15:54
زنده باشی
مجید قربانی 15 شهریور 1401 00:56
از روز ازل روشنی ات وردِ زبان است.
معرکه بود
عیسی نصراللهی 16 شهریور 1401 16:23
سپاس