تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
علی اصغر  اقتداری

دیگر برای از تو سرودن مجال نیست باشد اگر مجال، جوی حس و حال نیست شعری به رنگ عشق و سرودی برای دل گویی شراب گشته و بر من حلال نیست ذوقم به سنگ خاره به آهن بدل شده ­ست شعری اگر از آن بتراود...

ادامه شعر
فرید  آلبوغبیش

دل غم دیده ی من باز گرفتار شده صبح جمعه ست دلم طالب دلدار شده پرده بردار عزیزم ز سر غیبت خود بس کن این ناز اماما دل من زار شده کس به فکر تو نباشد ببخش اقا جان دین مردم همگی درهم و دینار ...

ادامه شعر
مرضیه فریدونی

من به اینکه روبرویم می نشینی قانعم روبرویم باشی و من را نبینی قانعم زیر یک سقف و کنار تو چه رویایی! ولی در کنارت روی یک تکه زمینی قانعم گفته بودی من "همینم" با بمان یا دل بکن من به این جمله ک...

ادامه شعر
طارق خراسانی

تقدیم به دختِ شاعرم، سرکار خانم فاطمه رها

جرمی نکرده ای، ولی محکوم می شوی!
تصویرِ دل شکسته ی یک بوم می شوی

آخر تو ای فرشته ی خوبی چگونه است
قـربانی جنــایت مرس...

ادامه شعر
حسین دلجویی

... مرا هرگز نفهمیدند، «خالو» * نگاهم را سنجیدند ،خالو برایم باغبانی برگزیدند گل عشق مرا چیدند ،خالو / زمانی عشق تکتاز دلم بود صفا چشم و چراغ محفلم بود پرستوهای عشقم سر بریدند و از ای...

ادامه شعر
نسیم محمدجانی

با نام خدای نامدار و بی نام ... سه رباعی منتخب ار مجموعه شعر « دریا برایم قصه ها دارد »: شق القمر عشق در هستی من چه جا نمودی ای عشق پیغمبری ادعا نمودی ای عشق انگشت نگاه سوی قلبم د...

ادامه شعر
فاطمه  اکرمی

عاشقانه ترین دل دیده ام پرازگل بود عارفانه ترین دل دیده ام چه سبک بال بود می نواخت چنان گویی که به طبل روزگار میکبید چه صدای خوشی میداد طبل دنیا بی نطیربود به هرطرفش صدایی بود یکی بی...

ادامه شعر
سلیمان حسنی

با ما سخن از وفا نمـودی ای عشق یک عمر به ما جفـا نمودی ای عشق درخـانه یِ دل،کینه دمی راه نداشت بین با دلِ ما چه ها نمـودی ای عشق فکرم همه ، آرزویِ فـردایِ تو بود فردایِ مرا فنـا ...

ادامه شعر
حسین دلجویی

... این سلامم که مزین به غزلخوانی هاست نقد ماهان و بم و خطه کرمانی هاست . زیره آورده ام ای دوست مرا دریابید که نمادی ز حلول خوش ارزانی هاست . مهرتان جلوه تندیس شب و ماه و کویر عشقتا...

ادامه شعر
کریم لقمانی سروستانی

دوباره شب هویدا شد ، دوباره سربه دیوارم چوخشت خام وبی مصرف ، دمادم روبه آوارم دلم میسوزدازحالم ، اسیرم کرده دردعشق شب وُروزم پریشانی ، همین باشد فقط کارم نشستم کنج میخانه ، دمی بی خودشوم ازخود نب...

ادامه شعر
احمد البرز

شکل دستان تودارد ظاهرا چشمان من کاسه ی چشم تو پر میشد نه از دستان من این همه رحمت کجای آسمان پنهان شده سیل هم شاکی شد از خشکیدن باران من می نشیند اندکی باران بروی سبزه ها دشمن غم میشود باران پس...

ادامه شعر
اله یار خادمیان

تو را بی پرده میخوانم که مستی نوشود از نو جنون، آوارگی، زیبا پرستی نو شود از نو شدم غرق خیالاتی که پایا نش نمی دا نم بریزم دانه دردشتی که هستی نوشود ازنو من ازلجبازی ات جزخستگی چیزی نفهمید...

ادامه شعر
روح الله اصغرپور

« شرحه تحریر ها » کرکرۀ پردۀ ، خانۀ خود شب کشید روز شد اندیشه ها کاسۀ سر را چپید این همه تکرارِ «ها»، طنطنه، آوازها شرحۀ تحریرها «ها هه هه ها» آفرید روح در افزایش...

ادامه شعر
حسین دلجویی

... بیا و در شب تــارم ستاره ی ما باش برای مـن که غروبـم طلــوع فردا باش / بیاو پرســـه بزن لابلای شــــعر ترم برای سینــه ی تنــگم وسیع دریا باش / تویی که گم شده بودی میان دیروزم ...

ادامه شعر
طارق خراسانی

چه غم ؟ تا که ابرو کمان با من است گل آوازه ی کهکشان با من است جهانخواره را گو:«که بی تو چه داشت؟» تو را دارم اکنون، جهان با من است چو سرو روانم، نباشد به بَـر به دیده، که اشکِ روان، با ...

ادامه شعر
حسین دلجویی

... یک نفر اینجا تلــنگر بر دل ما میزند وای بر من این تلنگرها چه زیبا میزند / تا بنازی مینوازد بردو تار موی خویش بر قرار قلب شاعر پـیشه ام پا میزند / چون نسیم آواره پسکوچه هایم میکند تا خم...

ادامه شعر
حسین دلجویی

... زیر مهتاب کنون با رخ ماهت چه کنم؟ با سپید دل و چشمان سیاهت چـکنم؟ / در دلم هستی و گه گاه به چشم اندازم با دل و دیده و این گاه به گاهت چکنم؟ / نرگسی چشم و شرابی لب و گیسوی کمند من و یک ...

ادامه شعر
دادا بیلوردی

عشق پُرشور و میِ جان نیز هم دلبــــــرم در خانه مهمان نیز هم عیــد فطر است و زمانِ عاشقی در بسی اقلیم و ایــران نیز هم می چشم پیمانــه با یـادِ سحـر از لبِ جـانـان و ق...

ادامه شعر
حسن   عباسی

باز هم رفتی و شادی به خیالم خندید بغض یک درد فروخورده به حالم خندید شیطنت کردی و پابند محالات شدم شیطنتهای تو بر حال محالم خندید نیشخندی زدی و سیب لبی غلطاندی نیشخند تو بر اندی...

ادامه شعر
طارق خراسانی

سعدی چشمِ غزلخوان تو ام حافظِ چشمه ی ایمان تو ام مولوی زاده ی دیوانه عشق در خَمِ زلفِ پریشان تو ام کارِ فردوسی دل پایان شد رستمِ حضرتِ سلطانِ تو ام جای آن کعبه ی سفیان زده من در طواف ...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا