تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
منوچهر منوچهری(بیدل)

شعر راباید چو مروارید عشق بزم رویا های زیبایش کنی نگذری آسان ازآن چون رهگذر بلکه با احساس خودیارش کنی بزم عشق است نه تندیس هواست جلوه است آن به که تیمارش کنی عندلیب روح وجان است این ندیم گرچه د...

ادامه شعر
طارق خراسانی

تو را ندیده به دیده، به چشمِ جان همه دیدم به‌ گـوشِ تــن نشنیـده، صـدایِ تو ‌بشـنیدم به پـرده‌های حجـابت، چه پـرده‌ها که دریدم به ‌بـویِ خلـوتیانت، چـه خلوتی کـه گـزیدم چو رازِ سـینه بگـفتم،...

ادامه شعر
فرزاد کاکاوند

شبی دیدم فرو دستی ز مستی همی کفر میگفت گفتم با که هستی پریشانی و از چه در عذابی کدام کیشی مسلمان یا وهابی بگفتا که چه فرق است بین ادیان همانا یک خدا است در دل و جان خدایی را بگویم که خدایی بت...

ادامه شعر
زهرا نادری بالسین شریف آبادی

فکرون باشیمدا داشدی (سرم سر رفت ازفکر تو) یوخی باشیمدان قاشدی (خواب ازسرم پریده) پوزولدی حالیم سنسیز (حالم خراب است بی تو) مگراؤرگون داشدی؟ (مگردلت ازسنگ است؟) نه گلدی غیرتووا؟ ...

ادامه شعر
روح الله اصغرپور

کاش معنای نگاهت گذری با من داشت کاش چشمان سیاهت سفری با من داشت تا ببینی که چه اندازه تو را می خواهم تو همان قصه ی دوری که پری با من داشت ای سحر کرده سبو جان من از نام تو مست باقی آن است که می ،...

ادامه شعر
حمید انباز

ایندی منیم قدریمی بیل یاشیم یوزه دوننده یوخ کولگم دوشور یئره ایندی ایزیم ایزه دوننده یوخ یوردوم یووام ائلیم ایستی دانیشیرام دیلیم ایستی نه قدرکی الیم ایستی الیم بوزا دوننده یوخ آج دا منم توخ د...

ادامه شعر
حسین دلجویی

... ماجراهایی که ما یک عمر کتمان داشتیم بی هوا افشا نکن ما راز پنهان داشتیم / در هوای دل سپردن ها به غـوغای حرم نه دلی درسینه و نی سربه سامان داشتیم / پای یک گلدسته امضا گشت تا پیمان عشق ...

ادامه شعر
مرتضی فصیحی

خدای ما خداوند توانایی است که او سرشارازدرک وآگاهی است یکی رابیش دادست او یکی را کم بدادست رزق دراین کار او هم حکمتی جاری است خدای ما خدای بی همتایی است که حتی وصف او سخت است ستودن هم کم...

ادامه شعر
هما تیمورنژاد

با حضورتو شبم روشن تر از مهتاب شد عطر نگاه ات نازنین ، گلبوتر از گلاب شد چشم دو نرگس تو ، خنده ی دلربای او ؟ باده ی کهنه میشوی ،باده شراب ناب شد هر نفس ات فرشته گون ، می بردم به آسمان بی ...

ادامه شعر
حسین دلجویی

... باد افتــاده لای موهـایت ، در شفق گون دشت انگاری برده گلبوته های روسری ات ، دیده با یاس خواهری داری / ای که خط شمال چشمانت ، شـده خـط تراکــم عشاق گل محبوبه عاشقـت شده است ،مطمئنم که دوستش ...

ادامه شعر
روح الله اصغرپور

تقدیم به کسانی که وقتی پنجره دل را باز می کنند رویای حقیقی عشق را می بینند هستیم از هستیت آغاز شد مستیم از مستیت آغاز شد عشق ز خاکستر ما زنده شد وز نفسش بوی پراکنده شد آدمیان را ز گنه باک نیس...

ادامه شعر
سلیمان حسنی

روزگاری عاشــقِ زارش شـدم دائمـاپیگیـــــرِهرکارش شدم هرزمان دورازکنــارش بوده‌ام گوشه‌ای افتاده،بیمــارش شدم عکسِ او،شــدقوّتِ این سینه‌ام نصب شدبردل، هوادارش شدم همنفس٬همــرا...

ادامه شعر
مرتضی (اشکان)  درویشی

با نگاه شرقی ات یک شهر شاعر می شود مجمعِ دیوانگان در دِیر دایر می شود خلقتِ چشمان تو از بهترین اعجاز بود بی ذوق آنکه با چنین اعجاز کافر می شود بی جهت لبخند تو اینگونه طراحی نشد هرکه لبخند تو دید ...

ادامه شعر
مرتضی فصیحی

دنیا بویی گلیلیم فلکدن-(به اندازه دنیا از روزگار دلگیرم) نیه بو امتحانینن ال چکمیری-(اخه چرا از امتحان کردن دست نمیکشه) قاباخجا سیندیرب منیم بلیمی-(قبلا کمر من و شکسته) ایندی ده ایستری سیندرا قلبیم...

ادامه شعر
سلیمان حسنی

سینه‌ام‌پُرگشته‌ازغـم‌ها،خـدایاچاره‌ای ازتوانم بیش،مــاتم ها،خـدایاچاره ای اندرونِ‌باغِ‌خشکِ‌دل،به‌صبحِ‌ســرد،پُر می‌شوددرچشم،شبنم‌ها،خدایاچاره‌ای غصه یِ تنهائیم ازحـدِّطاقت‌شدفـزون درمیــان...

ادامه شعر
فرزاد کاکاوند

شاهزاده های پارسی به صف برای نبرد نیست در جهان که باشد برای تو هماورد به نام یزدان پاک بجنک به عشق ایران چشمای ما به عهده شماهاست ای دلیران زمزمه های قلب این سرزمین در رهت ای سربازان وطن ...

ادامه شعر
روح الله اصغرپور

خواستم در هر دو صورت عشق را نقشی دهم با تمام غم ، به لذت عشق را نقشی دهم پردۀ صورت گشایم جلوه ای از نظم عشق با تمام سعی و همت عشق را نقشی دهم می توانستم خدایا کاش مجنون وار ، شب سوی لیلی محض غیرت...

ادامه شعر
مرتضی فصیحی

ای رهبر فرزانه که ذاتت پاک است @جایگاه تو در عرش است نه دراین خاک است

ادامه شعر
احمد البرز

پر زدیم و در قفس بی بال و پر، جا مانده ایم
ما به شهر آرزو ها بی سفر جا مانده ایم
پر زدن در حسرت جنگل بجا میماند و ما
با پری گریان و با چشمان تر جا مانده ایم
تا به انبوه درختان ...

ادامه شعر
حسین دلجویی

... می شود آیا شبی مهتاب شام من شوی؟ لحظه زیبای وصلت اختتام من شوی؟ . میشود چون کفتری درتنگنای یک غروب سر زده جلد هوای پشت بام من شوی؟ . یا که گیـسو را برافشانی به تاق سینه ها درهوای هم...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا