شعر راباید چو مروارید عشق
بزم رویا های زیبایش کنی
نگذری آسان ازآن چون رهگذر
بلکه با احساس خودیارش کنی
بزم عشق است نه تندیس هواست
جلوه است آن به که تیمارش کنی
عندلیب روح وجان است این ندیم
گرچه در خواب است بیدارش کنی
بگذری با ذورق او در خیال
ژرف دل پوئ و در پایش کنی
صبح جان است خلوت این آشنا
گر که خوانی محو دیدارش کنی
کاروان روح و عشق این نسیم
نور جان است به که سرشارش کنی
از جهان رفتند آن یاران عشق
نی شود دیگر که پیدایش کنی
در دل هر شعر رنجی جان فزاست
خون فشان است گر که رسوایش کنی
عندلیبان را چه می پرسی زدل
آسمان است گر که مینایش کنی
چون که خواهی عشق را بینی سزاست
گر دلت یابی و بینایش کنی
آتش است این زورق دل بی شکیب
دام عشق است به که بردارش کنی
با بیدل تو بس سخن گوید زعشق
شعر را باید که بسیارش کنی
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 10
زهرا نادری بالسین شریف آبادی 11 تیر 1394 12:43
در دل هر شعر رنجی جان فزاست
خون فشان است گر که رسوایش کنی
درودها استادگرانقدرمثل همیشه زیباولذت بخش منا باشیدونویسا
طارق خراسانی 11 تیر 1394 13:45
شعر راباید چو مروارید عشق
بزم رویا های زیبایش کنی
سلام حضرت منوچهری عزیز
براستی در دل هر شعر رنجی جانفزاست... دستمریزاد استاد گرانقدرم
سلامتی شما غایت آرزوی حقیر است
در پناه خداوند سبحان شاد و سلامت زی
روح الله اصغرپور 11 تیر 1394 16:26
با سلام بر استاد عزیز بسیار زیبا
پاینده باشید
دادا بیلوردی 11 تیر 1394 19:36
درود بر جناب بیدل بزرگوار
علی صمدی 11 تیر 1394 23:02
درود بیکران جناب منوچهری گرامی
خواندم و لذت بردم از کلامتان
شاداب باشید
احمد الماسی 12 تیر 1394 10:16
دروود بر استاد بیدل گرامی
شعرتان چونان لبخندتان زیباست
بهناز علیزاده 12 تیر 1394 11:19
درود بر استاد دریا دل گرانقدر،
مهدی نجفی 12 تیر 1394 14:03
سلام استاد عزیزجناب منوچهری
غزل خوب و روانی از شما خواندم
هما تیمورنژاد 14 تیر 1394 18:34
درود بر شما بزرگوار
از دیدار شما و شعر زیبایتان بسیار خرسندم
شعرتنها همدم تنهاییست
علی معصومی 11 اردیبهشت 1399 22:12
درود بر شما ارجمند
☆☆☆☆☆