تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
اکرم بهرامچی

ای کاش میشد اندکی هم ذات ِ باران بود بر تشنگی ها ی جهانی چشمه ساران بود ای کاش در قرن ِ گناه آلوده ، انسان بود از هم نشینی در صف ِ شیطان پشیمان بود نا لایقیم و در خطاها غرق ، میدانیم چشم انتظار ِ لح...

ادامه شعر
عنایت کرمی

حالم گرفته ازین دارِ غم نشان ازاین جماعتِ بی عارِ بی نشان ازاین تقلّب و جهل و جمودشان از آن تملّق و ترس وجودشان کز ما کلید شرافت ربوده اند در بر شغالِ شقاوت گشوده اند حالم ز ما...

ادامه شعر
علی اصغر رضایی مقدم

تا دزد،پاسبان نهانخانه زر است- تا پاسبان در آتش دزدان زرگر است- تا روز،غصه دار طلوع شب سیاست- تا شب اسیر ظلمت فردای دیگر است- تا لاله قد خمیده ی خون سیاوش است- تا باغبان در غم گلهای پرپر است- تا تیغ ج...

ادامه شعر
ولی اله بایبوردی

بند : 1 ای شب به نگاه من ، دلی آر وی غصه به درد من گلی کار کارم همه روز و شب شده زار ای دیده ،به حال من ، غمی بار من مانده در این دیار غربت با شاهد دلبران به عُزلت بند : 2 آن دم که خُمار چشم بین...

ادامه شعر
علی احمدی

قسم به روی ماه و آن ، دو چشم باج خواه تو به قهر صبحگاهی و ، به صلح شامگاه تو به آن دمی که زادگاهِ من شد آن نگاه تو به این دلی که می کند طوافِ جلوه گاه تو تویی تویی پناهِ من ، منم منم تباهِ تو ...

ادامه شعر
مجید مرافق پور

از عشق به عادت گفت از عمق جراحت گفت تصمیم جدایی شد نامرد چه راحت گفت برگشتم و دیدم نیست هی گشتم و دیدم نیست هرجا نرسیدم هست هرجا که رسیدم نیست از فردای بی من گفت هی از نرسیدن گفت این حرف هایی بودش که ...

ادامه شعر
حسین یوسفی رزین

نگاه آتشین می کشد این ناز تو آخر ما بی تو چه تاریکه مرا این سرا آهوی دل کرد چو فکر چرا امد و در گونه ی نازت نشست زلف تو را شانه بزد با دوست ای نگه ات تیر بلایم شده چشم تو بر روح جلایم شده کاسه ی ان ج...

ادامه شعر
سیدمحمد طباطبایی

ترکیب بند سیدمحمدطباطبایی/مسکین تهرانی کار ما دلشدگان بند به آن گیسو بود دل ما بافته در سلسلهء آن مو بود طرّهء زلف پریشان شده درهر سو بود ژاله بر عارض سیمین چو گل خوشبوبود عطر گیسوی سیه نافه...

ادامه شعر
سیدمحمد طباطبایی

ترکیب بند سیدمحمدطباطبایی/ مسکین تهرانی توبه کردم که دگر محو جمالت نشوم من اسیر تو و آن چشم خمارت نشوم به هوس غافل در بوس و کنارت نشوم صید شاهین تو چون کبک شکارت نشوم دست خود داغ کنم عاشق زارت ن...

ادامه شعر
سجاد وطنخواه

آﻗﺎ ﭘﯿﺎده ﮔﺰن ﻟﺮ ﺳﻮاراوﻟﺪی ﮔﻞ. رﯾﺎاﻫﻠﯽ ﻓﮑﺮ رﯾﺎﺳﺖ ده دی ﺑﺸﺮﮔﯿﺪو ﺑﻨﺪ اﺳﺎرﺗﺪه دی ﺑﻮ ﺗﺒﻌﯿﺰﯾﺪن ﺳﯿﻨﻪ زار اوﻟﺪی ﮔﻞ. ﺑﯿﺮی آﻟﺪﯾﺮﯾﺮ ات، اﯾﺘﻪ اﺗﻤﺎﻗﺎ ﺑﯿﺮی ﯾﺮ ﺗﺎﭘﺎﻣﯿﺮ ﮔﺠﻪ ﯾﺎﺗﻤﺎﻗﺎ ﻋﺪاﻟﺖ ﺟﻬﺎﻧﺪا اوﻟﻮﺑﺪور آ...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

« نیکان و بدان » راه منزلگه جانان ، به ره عزت نیست جز به غم خوردن و آوارگی و ذلت نیست راه پُـر خوف و خطر باشد و جان بازیهـا راه خوش خور...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

« وصف شهیدان » ای که در میدان ، یلی1 را فارِس2 میدان تویی تیزتـر جنگ آورِ بر تازی و ترکان تویی کعب3 نِی تیز است ، نی را تیزتر جولان بده تا بـبین...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

« مرگ » بشنوید از من کلامی،عاقبت مرگ است، مرگ بر همه پیر و جوانی ،عاقبت مرگ است ،مرگ گر سکندر بر جهانی ، در تسلط داری اش گر فریدون زمانی ، عاقبت مرگ است ،مر...

ادامه شعر
ایمان کاظمی (متخلص به ایمان)

جانم علی غوغای عالم گیر امکان بر مُلک هفتاد و دو ملت میر و سلطان جانم علی تا جان به جان در سینه دارم شاهنشه عزّ و جلال و فرّ و احسان صاحب قِران و معنی لاهوت عالم الفاظ در ذکرش ستایش گوی و ج...

ادامه شعر
ابوالحسن  انصاری (الف. رها)

ای میهن من برخیز بهار نازنین آید خوش باش ز راه فرودین آید گیتی زفسردگی شفا یابد شادی و امید بر زمین آید هر سال شگفت حال و مبهوتم عیدی که برای ما نوین آید می پرسم شیوه های انسانی جز مو...

ادامه شعر
محمد علی رضا پور

خوش‌به حال تو، حافظِ والا! این زمانه نبوده‌ای دنیا می‌سرودی به جای کارِ اِضاف فارغ از مشکلاتِ دل فرسا قسط‌هایت نبود قدر‍ِ حقوق تا شوی پیش همسرت رسوا شب، نگاهت به ماه زیبا بود جا...

ادامه شعر
ایمان کاظمی (متخلص به ایمان)

چه سازم چون دلی بیتاب دارم نگاری نقره چون مهتاب دارم . شب است و جهد وصلم بی اثر چون پریوش زاده ای خوش خواب دارم . در این ایام بی مهری به عالم به سینه گوهری نایاب دارم . چنان بغضم فزون شد در...

ادامه شعر
حسین  حاجی آقا

لعنت بر این دل که حیا نمی کند با من سر لج داردو حاشا نمی کند خواب خوش اختیار دیوانگی بود بیچاره آدمی که کاری نمی کند فرمان عقل بردن اشتباه و حرام بود از این طبیب بپرس که دوایی نمی کند با هر که گ...

ادامه شعر
ایمان کاظمی (متخلص به ایمان)

دل ز فراق قدسیان سوختن از چهل گذشت شعله‌ی شمع و ماتم افروختن از چهل گذشت . میخ علامت صفا و تپش و عشق و جنون سر در باب معرفت کوفتن از چهل گذشت . چهره‌ی ظلم و جور در هاله‌ی نور آفتاب کوفتن و شک...

ادامه شعر
حسین  حاجی آقا

میرودغصه من نم نم ازاین دیده تار توچرا گریانی سرمن رفته به دار خواب من گشت پریشان ز غمت توچراحیرا نی تن من خفته بخواب این خاکی که به عشق خون الود است داستانی دارد که همه رفته به باد رازهایی ...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا