- لیست اشعار
- قالب
- چهارپاره
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
ایرج قبادی
در09 /02/ 1341 -
Moslem Ahangari
در09 /02/ 1399
شهر بی رنگ در کنار آیینه ها حسرت لاجوردی ما شد تا ظهور عشق و عاطفه در بند یک قدم مانده ، پای غصّه امضا شد جان تا جام زهر خود را خورد رخت بست و بی هوا خندید سوی مرداب شهری بی شاعر وسعتی از غروب آدم دید...
ادامه شعرعمر ما رفت و کسی از دل ما یاد نکرد سوخته ایم در ره عشق کسی فریاد نکرد آتشی بردل ما شد که همه بر حذرند این نگون بخت خراب را کسی آباد نکرد به شفای غم یار راهی میخانه شدیم همدم ساقی و ان شاعرفرزانه ...
ادامه شعربا من بمون تا آخرِ مهتاب این شب بدونِ تو چه خاموشه وقتی که نیستی ماه هم حتی روی لباسش ابر میپوشه وقتی تو نیستی شهر بُغ کرده دیوارها از دم سیا پوشن گلهای توی گلدونا دارن خونم رو جای آب مینوشن تو...
ادامه شعرهر شب درونِ جسمِ من انبار میشود بی حالیٍ دویدن و سگ دو برای هیچ در سَر غرور های شکسته برای پوچ با یک شکم که پُر شده از عطرِ ساندویچ در انتظارِ بخت که خوابیده همچو آن قفلی که روی شانه ی در بسته شد به ...
ادامه شعرتوی قابِ عکسِ روی پنجره عکسِ تو هنوز به من میخنده غمِ دوریِ تو داغم میکنه بغض،راهِ گلومو میبنده نیستی و هر گوشهی خونه داره جای خواب،واسم یه کابوس میبینه داره از چشای من خون میباره تا نباشی،وضع...
ادامه شعراین سینه مالامال غم این چشمها آبستنند از سیل اشکم در خفا تا ناکجایم می برند.... با صد هزاران آرزو در دل نهالی کاشتم از شیر عشق و عاطفه سیراب او را داشتم عمر و جوانی طی شد و هنگام بی برگی رسید آن ش...
ادامه شعرراه بده باز مرا در شبت تلخیِ شبهای مرا دور کن من به نَفَس های تو وابسته ام بر تَنِ من جامه ای از نور کن قصّهای از هزار و یک شب بگو تا برَوَم خواب در آغوشِ تو شاه نشینِ دلِ من جای توست شاه نشینِ سَر...
ادامه شعردوباره یک چمدانم به مقصدی دور و.. نگاه میکنم امّا نمیرسم هرگز به سوگواریِ من آمده خیابانها به گریههای تو در پشتِ این شبِ قرمز بگو که من به کجای ترانه شک کردم که آخرین نفسم بوی رستگاری داد هوای سر...
ادامه شعردل برده ای زِ دستم، اینگونه مستِ مستم تنها در این بیابان، دل بر حضورت بستم بر من بباری اَر نه، خشکیده و خرابم در لحظه های آخر، تب کرده در سرابم از قطره های مهرَت، احیاء شود دوباره جانی که بی ا...
ادامه شعردر انحصار لب به لب حلقه های دود بخت تمام ثانیه هایم سیاه شد سمت کدام روزنه از شب حذر کنم؟؟ حتی نگاه پنجره هم، نذر ماه شد! هی پرده پرده با هیجان می زنم کنار این سالهای منجمدِ بی بهار را بی وقفه م...
ادامه شعرای عاشقان ای عاشقان خوان کرم برچیده شد زان گریه های نیمه شب اعمالتان بخشیده شد قدر عطایش بر شماست با توبه ای از جان و دل احسان کنید در حق هم هرگز نمی گردید خجل او ناخدای رحمت است بر ما در این خیزاب...
ادامه شعربیتو ، دلتنگی سراغم آمده آفت ِغم ، برگ ِ سبزم را زده بیتو زردم ، بیتو زاری میکنم حال ِ من ، اندازه ی دنیا بده! . ما بهم وابسته ایم از دیر باز عشق ماهرگز نمی خواهد جواز گر چه بد تا می کند دنیا ...
ادامه شعردر پستوی دل من آوار رفتنت ماند آن شب که این لبانم مرثیه بر شَبت خواند رفتی، ندیدی حالم چشم ترم به سویت دنبال رد پایی در حسرت سبویت بر جا نهادی من را راهی شدی سبکبار اصلا به خود نگفتی آتش زدی به انبا...
ادامه شعربا نگاهت چه حرف ها دارم در دل خود چقدر می بارم از جهانی که رنگ عاطفه نیست در نگاه تو اشک می کارم همه از دست من بریده شدند من خودم مانده ام درون خودم مثل یک لاله کنج احساسم شده ام مدتی ستون خودم هر...
ادامه شعرخیز ... تا رویم از کویرهای کور پُلی ... برکشیم به دشتهای نور خوشی ها ... گوئی نمی یابند امتداد تاریکیست ... میزبانِ افقهایِ دور خستگی ... می کُند لانه در جان زَنگار ... نشسته بر شمعهایِ طور رازها ... ...
ادامه شعرشب قدر است و قدر ما ندانست کسی که مهربانی می توانست!! بدی کرد و هزاران بار گفتیم فقط یکبار خوبی را بکن تست! . دعای بد نکردیم تا به اکنون که این از شاُن خوبانست بیرون بدی را با بدی پاسخ ندادیم که ...
ادامه شعراز خواب پریدیم ورسیدیم به کابوس صبحیم، ولیکن متمایل به سیاهی گمراه ترین نسلِ تناقض زده ی گیج همبستر بادیم و سزاوارِ تباهی هی حکم تمرگیدن وهی سازش و تمکین خشکیده درون رگمان ریشه ی غیرت خو کرده ی بغ...
ادامه شعرهنگام سحر بِنیوش آواز قناری ها تسبیح خداوند است این نغمه ی بس زیبا سر بر سرِ سجاده، از ذات عزیزش خواه تا پاک شود روحت از جمله پلیدی ها *** گر راضی زِ مخلوق است آن خالق بی همتا بگذار و گذر کن مرد از کو...
ادامه شعرمی نویسم دوباره بیتی را روی تخته سیاه دلتنگی آسمان آسمان پر از پرواز در سکوت نگاه دلتنگی به غمت فکر می کنم وقتی توی خود بی اراده می پیچی مثل مرغی که می رود هرشب در دل کوره راه دلتنگی در سرم صحبت ...
ادامه شعردر نگاه محو آن آیینه ها عشق حسرتی بدون تکرار است رد شدن از هوای بی احساس کار هر روزه ی صبح بیمار است شاملو اگر فروغ می دانست دل به آیدای زمانه اش می داد تا شب ستارگان می خواند او هوای پروانه اش می داد...
ادامه شعر