تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
فرزانه فغانی

شهر بی رنگ در کنار آیینه ها حسرت لاجوردی ما شد تا ظهور عشق و عاطفه در بند یک قدم مانده ، پای غصّه امضا شد جان تا جام زهر خود را خورد رخت بست و بی هوا خندید سوی مرداب شهری بی شاعر وسعتی از غروب آدم دید...

ادامه شعر
علی ناب

عمر ما رفت و کسی از دل ما یاد نکرد سوخته ایم در ره عشق کسی فریاد نکرد آتشی بردل ما شد که همه بر حذرند این نگون بخت خراب را کسی آباد نکرد به شفای غم یار راهی میخانه شدیم همدم ساقی و ان شاعرفرزانه ...

ادامه شعر
Dariush Jelini

با من بمون تا آخرِ مهتاب این شب بدونِ تو چه خاموشه وقتی که نیستی ماه هم حتی روی لباسش ابر می‌پوشه وقتی تو نیستی شهر بُغ کرده دیوارها از دم سیا پوشن گل‌های توی گلدونا دارن خونم رو جای آب می‌نوشن تو...

ادامه شعر
Dariush Jelini

هر شب درونِ جسمِ من انبار می‌شود بی حالیٍ دویدن و سگ دو برای هیچ در سَر غرور های شکسته برای پوچ با یک شکم که پُر شده از عطرِ ساندویچ در انتظارِ بخت که خوابیده همچو آن قفلی که روی شانه ی در بسته شد به ...

ادامه شعر
Dariush Jelini

توی قابِ عکسِ روی پنجره عکسِ تو هنوز به من می‌خنده غمِ دوریِ تو داغم می‌کنه بغض،راهِ گلومو می‌بنده نیستی و هر گوشه‌ی خونه داره جای خواب،واسم یه کابوس می‌بینه داره از چشای من خون می‌باره تا نباشی،وضع...

ادامه شعر
کاویان هایل مقدم

این سینه مالامال غم این چشمها آبستنند از سیل اشکم در خفا تا ناکجایم می برند.... با صد هزاران آرزو در دل نهالی کاشتم از شیر عشق و عاطفه سیراب او را داشتم عمر و جوانی طی شد و هنگام بی برگی رسید آن ش...

ادامه شعر
Dariush Jelini

راه بده باز مرا در شبت تلخیِ شبهای مرا دور کن من به نَفَس های تو وابسته ام بر تَنِ من جامه ای از نور کن قصّه‌ای از هزار و یک شب بگو تا برَوَم خواب در آغوشِ تو شاه نشینِ دلِ من جای توست شاه نشینِ سَر...

ادامه شعر
Dariush Jelini

دوباره یک چمدانم به مقصدی دور و.. نگاه می‌کنم امّا نمی‌رسم هرگز به سوگواریِ من آمده خیابانها به گریه‌های تو در پشتِ این شبِ قرمز بگو که من به کجای ترانه شک کردم که آخرین نفسم بوی رستگاری داد هوای سر...

ادامه شعر
کاویان هایل مقدم

دل برده ای زِ دستم، اینگونه مستِ مستم تنها در این بیابان، دل بر حضورت بستم بر من بباری اَر نه، خشکیده و خرابم در لحظه های آخر، تب کرده در سرابم از قطره های مهرَت، احیاء شود دوباره جانی که بی ا...

ادامه شعر
مریم ناظمی

در انحصار لب به لب حلقه های دود بخت تمام ثانیه هایم سیاه شد سمت کدام روزنه از شب حذر کنم؟؟ حتی نگاه پنجره هم، نذر ماه شد! هی پرده پرده با هیجان می زنم کنار این سالهای منجمدِ بی بهار را بی وقفه م...

ادامه شعر
کاویان هایل مقدم

ای عاشقان ای عاشقان خوان کرم برچیده شد زان گریه های نیمه شب اعمالتان بخشیده شد قدر عطایش بر شماست با توبه ای از جان و دل احسان کنید در حق هم هرگز نمی گردید خجل او ناخدای رحمت است بر ما در این خیزاب...

ادامه شعر
غلامرضا شیبانی

بیتو ، دلتنگی سراغم آمده آفت ِغم ، برگ ِ سبزم را زده بیتو زردم ، بیتو زاری میکنم حال ِ من ، اندازه ی دنیا بده! . ما بهم وابسته ایم از دیر باز عشق ماهرگز نمی خواهد جواز گر چه بد تا می کند دنیا ...

ادامه شعر
کاویان هایل مقدم

در پستوی دل من آوار رفتنت ماند آن شب که این لبانم مرثیه بر شَبت خواند رفتی، ندیدی حالم چشم ترم به سویت دنبال رد پایی در حسرت سبویت بر جا نهادی من را راهی شدی سبکبار اصلا به خود نگفتی آتش زدی به انبا...

ادامه شعر
پرستش مددی

با نگاهت چه حرف ها دارم در دل خود چقدر می بارم از جهانی که رنگ عاطفه نیست در نگاه تو اشک می کارم همه از دست من بریده شدند من خودم مانده ام درون خودم مثل یک لاله کنج احساسم شده ام مدتی ستون خودم هر...

ادامه شعر
بردیا امین افشار

خیز ... تا رویم از کویرهای کور پُلی ... برکشیم به دشتهای نور خوشی ها ... گوئی نمی یابند امتداد تاریکیست ... میزبانِ افقهایِ دور خستگی ... می کُند لانه در جان زَنگار ... نشسته بر شمعهایِ طور رازها ... ...

ادامه شعر
غلامرضا شیبانی

شب قدر است و قدر ما ندانست کسی که مهربانی می توانست!! بدی کرد و هزاران بار گفتیم فقط یکبار خوبی را بکن تست! . دعای بد نکردیم تا به اکنون که این از شاُن خوبانست بیرون بدی را با بدی پاسخ ندادیم که ...

ادامه شعر
مریم ناظمی

از خواب پریدیم ورسیدیم به کابوس صبحیم، ولیکن متمایل به سیاهی گمراه ترین نسلِ تناقض زده ی گیج همبستر بادیم و سزاوارِ تباهی هی حکم تمرگیدن وهی سازش و تمکین خشکیده درون رگمان ریشه ی غیرت خو کرده ی بغ...

ادامه شعر
کاویان هایل مقدم

هنگام سحر بِنیوش آواز قناری ها تسبیح خداوند است این نغمه ی بس زیبا سر بر سرِ سجاده، از ذات عزیزش خواه تا پاک شود روحت از جمله پلیدی ها *** گر راضی زِ مخلوق است آن خالق بی همتا بگذار و گذر کن مرد از کو...

ادامه شعر
پرستش مددی

می نویسم دوباره بیتی را روی تخته سیاه دلتنگی آسمان آسمان پر از پرواز در سکوت نگاه دلتنگی به غمت فکر می کنم وقتی توی خود بی اراده می پیچی مثل مرغی که می رود هرشب در دل کوره راه دلتنگی در سرم صحبت ...

ادامه شعر
فرزانه فغانی

در نگاه محو آن آیینه ها عشق حسرتی بدون تکرار است رد شدن از هوای بی احساس کار هر روزه ی صبح بیمار است شاملو اگر فروغ می دانست دل به آیدای زمانه اش می داد تا شب ستارگان می خواند او هوای پروانه اش می داد...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا