- لیست اشعار
- قالب
- نیمایی
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
اعظم جعفری
در10 /02/ 1394 -
حکیمه کمایی.دلتنگ
در10 /02/ 1394 -
زهره معینی منفرد
در10 /02/ 1395 -
علی سلطانی نژاد
در10 /02/ 1355 -
سیامک عشقعلی
در10 /02/ 1368
ایران باستان بر پرده های ابر گره می زنم زصبح تا روزن خیال گشاید دری به رو با قامتی خمیده و چشمی پرالتهاب ایران باستان که نشسته است روبرو خون دل است که می چکد از جان به کوی و جو رفت عمر پشت آب ...
ادامه شعرحسِّ خود را هَدَر و ابتر و ضایع نکنیم شعر را مضحکۀ دستِ وقایع نکنیم شعر، یک متن ملیحی است که زیبایی آن، سخت وابسته به درکی است که شاعر دارد تکیه بر معرفت و هوش و مشاعِر دارد بین یک عاشق شوریده و...
ادامه شعریک شب ، رویایت هم که شده میگذرد از آسمانم و من صید میکنم ... شهاب خیالت را با کمانم … یک شب ، نگاهم میکنی با عشق صدایم میکنی و من با نفسی سرد میگویم که گذشته ... دیگر زمانم...
ادامه شعربرداشته اند نامِ تو را از کوهت آنانکه از عشق نبرده اند بویی بی تو،هر دو پای عشق،می لنگد پادشاه عشقِ مجنونی در کنارِ کوهِ شیرینت بانگِ زیبایی رسد برگوش می کند معشوقه را مدهوش عشق بازی میکنی با سنگ با...
ادامه شعربا دشت ها و کوه هایت خاطره دارم دیلمان.با چشمه هایت زندگی کرده ام وبا برف هایت دست در دست شده ام.با آسمانت در خیال پرواز کرده ام.به خاکت بوسه می زنم به خاک نیاکان.در دل خاکت یادگار شاهان سلحشورت نهفته...
ادامه شعرزیبای من...؛ امشب..! گیسوانت را پریشان کن کشف حجاب نگاهم را گِره بزن به روسری اَت، زُلف شعرم را سخت بباف به عطر آخرین واژه های دود شده میان طعمِ گَسِ تنباکوی لبانت و مرا تحریم کن از ریه های شهرِ خاکست...
ادامه شعرآسمان ابر و جهان در تب و تاب چشم ها خفته سراسیمه ی خواب فکر آذوقه به جمع و به تفریق کتاب چه شود چهره ی خود باز کند اسطرلاب بشنویم ، و ببینیم که باران زده است آه ... کاش باران بزند خشکسالی عطشی سوخته ...
ادامه شعربه جای خون در رگ هایم سربازهای سینه خیز جاری شده اند در مصاف جنگ نابرابری که زیر سر زنی ست با موهای شرابی؛ تا در آخرین نبرد قلبش ناقوس خونین به صدا در بیاید، ولی ناگهان امید به آتش بس زیر سایه ی پ...
ادامه شعر"باران" باز هم باران قطره های نقره ای رنگ حیات دانه های شب چراغ زیباترین مخلوقِ پروردگار چه می کند این اکسیرِ بی همتا بخل ندارد به سانِ آدم ها می رویاند و پُر آب میکند سبزه و رودخانه کاهریزها همه را...
ادامه شعرکنارِ منظری زیبا و روح افزا ولی تنها غریب و غرق در گردابِ یک رویا سوارِ توسنِ عمری که برق آسا به سوی مقصدی مجهول می تازد، تو را خواهم، تو را جویم تو را گویم : که ای ایام سبزِ سادگی ای کودکی! ای ر...
ادامه شعرشب است شبی بس دلتنگ ابر های خاکستری و تیره آسمان را به سیطره ی خویش درآوردند خبر از باران می دهد باد چار دیواری خانه را طواف می کند در انباری لولاهایش زنگ زده است باد آرام در را با آهنگی محزون باز ...
ادامه شعرگرفته قلب آسمان این دیار وجود توده هایی از ابر سیاه زمین خشک است و بی باران به سرمای درون یک سیه چاه به یاد من نمانده آرزویم نه احساسی به پرتوهای خورشید تمام سبزه زاران رنگ زردی طراوت رفت و زببایی ...
ادامه شعرهر چه دورتر می شوی من؛ عاشق تر می شوم! و هر چه نزدیک تر می آیی بی تاب تر می شوم! گویی عاشق که باشی دور یا نزدیک فرقی ندارد حتی اندکی یاد تو کافیست برای بی تاب بودن…...
ادامه شعرروزها میگذرد، شب ها میگذرد هم چنان سرمست وصلت کاش این دلبستگی کمتر شود لیک نه، خوب است این دلبستگی این چنین حسی گران است یار من گر که دنیا را دهند تا ول کنم این حس خوب گر که صد کوه طلا را رشوه هجران ...
ادامه شعرزیبایِ من ،مهربانم،پدر به قربانت نام تو را از مهدی موعود(عج) گرفته ام و تو چقدر شبیه او هستی همان بوعلی سینای بی همتا و چقدر خوب است که تو هستی بهترین هدیه های این دنیا کور شود هر آنکه بدخواهت لال ش...
ادامه شعر"درخت پُر شاخ و برگِ تن" گرفته اند اطرافِ مرا شاخه های سبز همسایه های مهربانِ من سالهاست که تنهایی مرا پُر کرده مانندِ برادرانِ هم مادر آنقدر سرگرمِ مراوده ام که به کلی ریشه ام را زِ یاد بُرده گاه...
ادامه شعرجایی درست پشت همین پنجره که تنها دلخوشی من است خاطره ات تو به یکباره سرازیر می شود… آخر میگه می شود؟! به رگبار تند بهاری گفت:که نبار! به شب های گرم و سوزان تابستان گفت :که نیا! به برگ های رنگینِ خ...
ادامه شعر"میلاد سفره دار اهلبیت" با آنکه تولدت شده ،مهربانم "ظاهر"برای تو گریه می کند یاد آن لخته های جگر که می افتم زهر می شود شهدِ تولد به کامم چگونه بخندم وقتی که داستان بی کسیهایت به درد می آوَرد این قل...
ادامه شعرعاشق که می شوی تمام جهان نشانه معشوقه ات دارند، یک موسیقی زیبا یک فنجان قهوه ی تلخ، یک خیابان خلوت و ساکت، به آسمان که نگاه میکنی کبوترانی که پرواز می کنند همه تو را امید می دهند، حتما که نباید هده...
ادامه شعر******* گفتم کمی به خود سری بزنم کمی به رسم عاشقی به من به دل دری بزنم دلم هوای آواز کرده بود دیروز کمی میل پرواز کرده ام امروز ولی به آسمان دودی وبتون سیاه؟ چو مرغ خانگی شدم بال و پر بسته در ...
ادامه شعر