- لیست اشعار
- قالب
- نیمایی
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
اعظم جعفری
در10 /02/ 1394 -
حکیمه کمایی.دلتنگ
در10 /02/ 1394 -
زهره معینی منفرد
در10 /02/ 1395 -
علی سلطانی نژاد
در10 /02/ 1355 -
سیامک عشقعلی
در10 /02/ 1368
سایههایی در غبار حسرت یک روز گرم مهر کم رنگی دریغ رنگ ها همواره غم درد دل ، پر غصه بود خشم ، تردید نشاند عاقبت عمری بسوخت شانس و تقدیری نم...
ادامه شعرچشم گشودم و دیدم، گفتم:((زندگی در ناامیدی، حجم بسیارِ امید است)) چون که من، در ترکِ سنگ، گلی را دیدم!
ادامه شعربر فروغ آبی دریا بخوان ای مرا موجت طنین دلنواز بعد طوفان لحظه ای آرام شو با من ساحل نشین درد ها یکدم بساز من عزای صد شب دیجور دارم در دلم با خروش موج هایت راح روحم شو رها کن از گِلم من سرا پا مشکلم ...
ادامه شعرسیگار و شمع و شعر و پنجره جای تورا پر نمی کند پُک های تند و دود اشک و سکوت و آه بغض غلیظ حنجره جای تو را پر نمی کند تصویرِ یادگاریِ دوران سرخوشی دفترچه ای پراز خاطرات سبز تسبیح و مُهر و دعاهای نا...
ادامه شعردخترم، در پشت این دشت غریب میپراند سنگ تا بشکند شیشه درد...! سحری در راه کِرم شبتاب نمیتابد چرا ؟ نکند کودک دشت سنگ بر تابش کِرم...!؟ سحری آمد و رفت دخترم خاموش است...! ...
ادامه شعرتو تا وقتی کنی عادت به تنهایی جهانم بی تو غم ناک است بمان با من ، که من با تو سرآغازم روان بی تو اوضاعش اسفناک است تو آهنگ شروع حس پروازی شبیه هر طراوت های بارانی برای آسمان من، تو ای خورشید طنازم طن...
ادامه شعردوباره غمزده شد دل ز دردٍهجرت یاران دوباره دردِجدایی، دوباره غصهٔ باران دوباره چشمِ پرازخون دوباره قصهٔ مجنون زمان اشک جگر سوز زمان ماتم و افسوس دوباره پر بزن امشب در آسمان خیالم منو دوبال شکسته... ب...
ادامه شعرزمستان لخت و عریان شد درختان همچو من در فصل سال گوئیا مرد سخن بسته دهن از قیل وقال سخت و نامیمون باشد ادمی دست از تلاش برکشد درگوشه ای بنشسته بر امیّد فال پس. چه باید کرد؟ شد باید درخت رخت از تن ک...
ادامه شعروقتی از پنجره ی عشق به دنیا نگری همه جا سبز چه اسفند چه پاییز و بهار من به اسفند چنان می نگرم که شکوفا شده در قلب و دلش لیل ونهار وتو ای اسوه زیبای هنر با چشمی بزدای از دل این ازمنه ها گرد و غبار ...
ادامه شعر... نه در رویا در بیداری حتی! من، تا پشت دریا نیز رفته ام، هیچ نه اثر از شهر بود خبر نه از شقایق با سحر! عصاها همه جا شکسته بود و کمرها تمام تا و خسته!...
ادامه شعررد یک کابووس و مخمصه می شد فقط یک خواب باشد می شد از روی یک رویای تلخ حسی که فقط سراب باشد می توانست بازتاب خستگی احتمال یک بد اقبالی وجود سایه ای از واهمه در ما پدید مثل یک رویا گذر خواهد نمود یا ...
ادامه شعر"اگر تو بیایی" از پشت افق در امتداد شب در دل نسیم صبح از صدای باران می بوسمت ای گرز آبی رنگ عشق از نسیم و شب و مهتاب و سکوت سراغ دل بی تاب تورا می گیرم از همه آینه ها از دل شب سراغ دل بیمار تو را می گ...
ادامه شعر"شب خورشید نشان" در نگاه شب افسوس شده زاده ای از نفس ماه پرید قرص ماه و دل آب و سر خواب شاخه ای دست به مهتاب کشید گرگ و میشی به تنم سخت فتاد تیغ برنده ی خورشید خزان ساعتی در نگه ام خیره بماند دختری از...
ادامه شعر... اهل باران بودم بادلی پرامید،ازتباردریا روزهایم پره ازشادابی وشبانم سرشارازخوشیهای زمان دلِ من دریابود،تن من سبز ترازسبزبهار چشمهایم خورشیدولبانم سرخ از سرخی عشق وصدایم آرام،پره از زمزمه های م...
ادامه شعرلیلا دلم گرفته از این دهشت زمانه چرا؟ نموده قسمت من خون دل وَ جنگ و مِرا شوم چو گل اندر برم بروید خار اگر شوم به مثل گنج ،در کنارم مار سپید روز من از روشنایی افتاده شده است چون شب دیجور بس پریش وتار...
ادامه شعرآدمی همچون اسارت شدگان که مجبور به این زندگی اند چه کسانی که فقیرند ز مال و چه آنان که به ثروت غنی اند مردمانی که به یک لقمه اسیر و به مردن قانع خلق دیگر به خیال خودشان مال کثیر و به خوردن مانع آن ک...
ادامه شعرزادگاه من ای کهن دیار مانایی سالهاست که در آینه تو را می خوانم با تو و همراه تو در غربت در لحظه های بی کسی و تنهایی در بستر خیال و دلخوشی در واپسین روزهای روزمرگی در انتهای تیک تاک زمان در ابتدای صبح ...
ادامه شعرتوهم مردمی که لقد به بخت شون خورد تقدیر شون هم ، بدجوری رقم خورد سفره ای گسترده شد از فلاکت و زبونی هم به وطن ، هم خودشون ستم خورد اونا که صورتک تو ماه میدیدند نعره هاشون گوش فلک رو کر کرد نتیجه تعصب...
ادامه شعر چشمان تو را دیدم دست و دل من لرزید
انگار خدا آمد دستان مرا بوسید