تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
بهاره کیانی قلعه‌سردی

در   همهمه‌ی  مردم   این    شهر غریبم یک‌ثانیه دور از تو هزاران شب یلداست هرکس که تو را دیده دگر خواب ندیده در  هرشب او فتنه گری های زلیخاست هر بار که تصویر تو  در  چشم من افتاد ازخود شده‌بیخود دلم...

ادامه شعر
رضا احمدپور

دیدمت یک لحظه جاماندم ز خود از همان جا عشق تو افسانه شد من که مات و مبهم و بیهوش تو ناگهان عقل و دلم دیوانه شد حس پیدا کرده از گم کرده ها روحم از جسمم دگر بیگانه شد من چه گویم که نمی دانم چه ش...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

« فساد و فتنه » به هر کجا نظر کنیم ، طریق فتنه بنگریم که فتنه با فساد خود ، درِ صفای را بـبست رموز فتنه در جهان، طریق عدل را شکست طریق عدل را شکست و خود بجا...

ادامه شعر
حسین یوسفی رزین

گلم بیدار شو این کشتی عمر فزوده بر شتابش می رود باز صدایم کن در این تاریک صحرا زنو سازیم از الفت نغمه ای ساز شقایق را گریبان چاک گشته تو خوابیدی چنین در بستر ناز هوا ابری شد و گشت آسمان تار بیا خورش...

ادامه شعر
بردیا امین افشار

صاباح یولدان یتیشن زامان اورگیم قانات ووروپ اوچاجاخ اولدوزلارین ایشیخ شَهَرلرینن بویلاشیپ ، یر اوزونه باخاجاخ و من دَرینن بونی بولورم کی ایتیردیغین ، اورمانلاردان تاپاجاخ و اُولکلرده ، هارایلیان اوتلا...

ادامه شعر
شهرام بذلی

مثلِ دُرّی گران شدی گوجه همچو تیری بجان شدی گوجه نکند که نامسلمانی! مثلِ مستکبران شدی گوجه حال و روز ات چقدر خوب شده ژنِ خوبی جوان شدی گوجه تو چهل درصد از تمامِ منی رفته ای آسمان شدی گوجه یاد...

ادامه شعر
مروت خیری

دیگری ، در دلِ من جا بشود یا نشود تو ولی... انگار دلم، خانهِ آبا و اجدادی توست

ادامه شعر
فرزانه فغانی

آسمان مستِ ترانه می شود ، شبنمِ عیشِ آسمان خانه به خانه می شود ، کوکبِ جان فَزای او شانه ی کَهربای دل ، اَر سِپَرِ بلا کنیم جامِ هوی نمی شود ، صولتِ بی وفای او گَر تبِ انتظار را ، غمزه ی جان به سر کند...

ادامه شعر
رضا احمدپور

آمدم از پیچ زلفت گرهی باز کنم موج موهایتو آنقدر بلند بود نشد آمدم فاصله از آمدنت کم کنم اه که خورشیدم به نظمش پایبند بود نشد توبه کردم که دگر مست نباشم هرگز چشم گیرای تو معشوق پسند بود نشد رضا...

ادامه شعر
مروت خیری

به خاطراتم می روم گاهی برایِ قدم زدن با کسی...

ادامه شعر
مروت خیری

تو خیال کن کمی، دلتنگت شده ام چون هرگز انگونه که دلتنگت هستم را باور نخواهی کرد

ادامه شعر
مروت خیری

به جایِ رویا ها به سراغِ خاطراتم میروم هیچ رویایی به قشنگیِ روزهایِ با تو بودن نیست

ادامه شعر
مروت خیری

ببخش جسارتِ خیالم را، هر شب بی اجازه ات می بوسد تو را

ادامه شعر
مروت خیری

اگر دلت برای من تنگ شد قصد دیدنم را داشتی بیا باهم برویم من هم دلم برای خودم تنگ شده است

ادامه شعر
مروت خیری

سالها بعد بار دیگر دیدمش، دل به دریا زدم و گفتم من تو را دوست دارم گفت مگر یک بار بیشتر به روی تو خندیدم ؟! گفتم بله پس از ان اولین دیدار بارها در نظرم... ...

ادامه شعر
همایون فتاح

همه بی چشم و گویای خموشیم کریم (نمی شنویم) وساکت اما در خروشیم نشانی زآن همه آزادمردی برفت از یادمان وهمچو موشیم...

ادامه شعر
مروت خیری

دارم اکنون با چشمِ پر از اشگ از کوچه شما میگُذرم... باز کن پنحره را تو مگر،دوست نداری کوچهِِِ باران زده را

ادامه شعر
مروت خیری

همه چیز را به هم دیگر پس دادیم، همه چیز را دیگر، چیزی بینِ ما نمانده است، جز " دوستت دارم" که ان را من دور از چشم تو هنوز نگه داشته ام ...

ادامه شعر
علی معصومی

دیده در مشرق سحر تا کی ○ سحر و آه بی ثمر تا کی ○ ثمرِ سینه را شرر تا کی ○ شرر آلوده بی اثر تا کی ○ ای بنازم دل صبورت را ...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

« ماه رمضان » فرخنده زبانی است ، که در ماه مبارک شب تا به سحر، ذکر خدایش به زبان رفت فریاد بر آرید ، که ماه رمضان رفت آن مرحمت3 و لطف خداوند...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا