تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
علیرضا خسروی اصل

من هرچه که هستم،بهتر ز تو هستم گیری تو جوابت،خاموش که هستم هرچند که زشتی،در خوی تو هستش هرچیز که دانی ، گو آینه هستم ...

ادامه شعر
حبیب حسن نژاد

هر جایِ زمین جنازه، هر جا مُرده دنیا: نَفَسِ بُریده، در جا مرده شاعر امّا هنوز بالا می‌رفت از شانۀ واژه‌های در ما مرده! ...

ادامه شعر
شهریار جعفری منصور

گل های شبدر جور دیگر باید دید لاله ی قرمز

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

《عاقبت خوش》 این سوز و سرما می رود گرمای دوران می رسد باغ و دَمن پُر گل شود آخر گلستان می رسد از این قفس پَر می کشد مرغ همای زندگی وقت رهایی از غُل و زنجیر و زندان می رسد شام سیه پایان پذیرد می...

ادامه شعر
سامان نظری

ز دری که بسته باشد ، نباشد هراسی این بس که تو در دلش که باشی هرجا چو بکوبند و بسی ره متلاشی اوست صاحب قدرت یا کلید هر تلاشی آرامشی بر روح خودت ترویج عشقی خالق امروز که بسا آن خالق روزهای قبلی گویند ک...

ادامه شعر
علیرضا خسروی اصل

خداوندا اَزان هایی که بُردن من به رسوایی غمَم چَندان فَراوان شُد که شد از قطره دریایی به دشمن ها شدم مظنون دریغا دوست دشمن بود چه سرمایی کشیدم من رِسد یارم به گرمایی چه راز هایی به او گفتم ولی اکنون پ...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

《بیداد》 با نام دین ظلم و ستم کردن روا نیست اینجا وطن باشد زمین اشقیا نیست در کوچه ها پُر گشته اشک و ناله و غم این آتش افتاده در جان حقّ ما نیست خم گشته قامت زیر بار زندگانی ای بی حیا دزدی ز خو...

ادامه شعر
ابوالفضل داودپور

خداوندا! اگر در روز گرما خیز تابستان تنت بر سایه‌ی ‌دیوار بگشایی لبت بر کاسه‌ی‌ مسی‌ قیر اندود بگذاری و قدری آن طرف‌تر، عمارت‌هـای ‌مرمرین بینی‌ و اعصابت برای‌ سکه‌ای‌ این‌سو و آن‌سو در روان باشد...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسمه اللطیف #رباعی - شماره ۵۷ برگ خزان در این پاییز چون برگ #خزانیم که پامال همه نامردمانیم #توانایی عطا فرما #خدایا که در این وضع بی سامان نمانیم #مهدی_رستگاری هجدهم آذر سال یکهزار و چهارصد و یک ...

ادامه شعر
شهریار جعفری منصور

گُل تنهایی فواره ی اساطیر با ترسی شفاف

ادامه شعر
سامان نظری

چو سخن مثال سنگی تو به دستت نسپارش گر عذابیست این صبر،تو زبان و حفظ بدارش چو شود آلوده آنی که دهان گشوده باشد بین عالم رسوا چون بر شعورش ضعف باشد...

ادامه شعر
کاظم قادری

آدم که غمگین باشد از آیینه بیزار است از بازتاب مرگ تدریجی در آزار است رایانه ی مغزش لبالب از بد افزار است پردازشش از زندگی یک صفحه ی تار است محزون که باشی خاطرت رو به پریشانیست سرفصل افتادن به شیب ت...

ادامه شعر
ادریس علیزاده

ای کاش که دامان وطن را سفت بگیریم در سینه ی گرداب برآشفته نمیریم دامن، سپر ما بشود وقت خزان از هرچه بلایاست از این دیده نبینیم در سایه ی هر سرو کهن، پاکدلانه نه چون یک غریبانه در این خاک بمیریم حرم...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

《شنیده ای》 شنیده ای که جهان گِرد و لیک گردو نیست شنیده ای گل باغی همیشه خوشبو نیست شنیده ای بشود سیرتی پلید و زشت رُخی که سیرت او زشت گشته خوشرو نیست شنیده ای که محبّت نشان زیباییست مکان عشق و...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

《بیداد》 بیشه خالی شد ز شیران این همه کفتار چیست؟ باغ گل خالی ز بلبل ، پُر ز مور و مار چیست؟ درد و غم در خانه ی دل کرده ماوا چاره چیست؟ زخم جان از درد نیش عقرب جرّار چیست؟ هر چه خورشید است در ...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

《حزب خر》 حزب خر حزب پُر مسمّائیست جای خر جایگاه والائیست خر دو گوش و دُم و سُمی دارد همه گویند اُلاغ زیبائیست خر چو سلطان بیشه ها گردد عَرعَر خر نشان دانائیست گر خری گشته صاحب کرسی مُهر تایی...

ادامه شعر
ابراهیم جلالی نژاد

بنام خدا بمناسبت روز پرستار تقدیم به تمامی پرستاران سختکوش و گرامی ...(دوبیتی - پرستار)... پیوسته جان برکف به راهِ مهر و ایثار دارد متانت در سخن، کردار و رفتار روحِ زلالِ عاطفه ، عشق و محبت پاک و صبو...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

《سختی》 زندگانی همیشه زیبا نیست رنگ آبی به رنگ دریا نیست می شود ابری و سیه گاهی صافیِ آسمان هویدا نیست دل نبندی به این عروس پیر حجله جای عروس دنیا نیست عاقبت می شود خزان باغت باغ عمرت همی مصفّا...

ادامه شعر
لیلا ساتر

درد وقتی است که با پنبه سرت را ببرند جلوی روی خودت خون رگت را بخوردند مثل قلک به زمینت بزنند و بروند مطمئن باش تنت را به خودت می سپرند درد آویشن اندوه تن بیماراست پول دارو که نباشد جلوات دیوار ا...

ادامه شعر
ابوالفضل داودپور

سکوت شب می‌ تواند دلیلی باشد برای شروع دلتنگی درست از همان لحظه‌ ای که بدانی شنونده‌ ای نیست برای شنیدن دلتنگی‌ هایت...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا