تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
مهدی رستگاری

بسمه اللطیف وصف دل انگیز وفا من که در میکده عشق تو مأوا دارم غرق زیبایی ام و کی غم فردا دارم عاشقت بوده ام و هستم و پس خواهم بود گوهر عشق تو را در دل شیدا دارم نام شیرین تو همواره به لب دارم و دل ...

ادامه شعر
سیدحسن نبی پور

درجغرافیای وجودت ثبت است واژه ی مقدس عشق برلبان خشکیده ات حرراتی ست چونان آتش مذاب که لب یارمیخواهد درنگاهت موجی ازتمنا چراغ سبزنمایانگرست نشان ازعشقی ... جنون آمیز آغوشی آتشین وچیدن بوسه ازلبان سرخ ت...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسمه اللطیف دردمندانه دردمندانه به سوز دل نالان خودم می نشینم به سر پیکر بی جان خودم عشق افسانه تلخی است در این عهد فجیع که بدان باخته ام من دل و ایمان خودم رد خون را ز سراشیب زمان می شویم اشک ریزا...

ادامه شعر
محمدحسن عبدی

چرا با من تو اینقد بی‌وفایی چرا هرشب ز دستانم جدایی چرا چشمم به چشمانت نمی‌خورد چرا هرگز نمی‌پرسی کجایی در این زندان عشقت من اسیرم چرا از من نمی‌گیری سراغی ز عادت می‌خزیدم در خیالات به واقع من ندید...

ادامه شعر
میثم علی یزدی

شاه بیت شاه بیتی تو به صدرِ غزلِ طوفانم گفته بودی که نگاهت نکنم می دانم سر و پا چشم شدم خیره یِ بر چشمانت پندِ دیوانه دهی!؟ کاه نسوزی جانم ! تو اگر لذت این کور شدن لمس کنی بِدوی سوی کمان تیر ...

ادامه شعر
جواد امیرحسینی

دل تنگ تر از ابرم و آواره تر از باد دیری ست که ای عشق، مرا برده ای از یاد در شهرِ خود آن قدر غریبم که پس از تو حتّی گذرِ ابر به این خانه نیفتاد این دشت که روییده در آن لاله ی عاشق کوهی ست فروریخته ...

ادامه شعر
پروانه آجورلو

حاشا نکن جانم! فاصله بین نبض عاشقانه های تو تا احساس نیلوفری من نفس های بارانی است که به پشت پنجره احساسم تکیه زده......

ادامه شعر
بهرام الهی

//اخر ایستگاه// انتهای همین نگاه بود دلی تکانی خوردؤ چیزی لرزیدؤ گرم شد. هنوز قطار به اخر ایستگاه نرسیده بود که خوابت ...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسمه اللطیف محبوب آیا شده که حال دلت خوب نباشد از تنگدلی وضع تو مطلوب نباشد آیا شده که بی سبب و علت خاصی احوال تو در روز و شبت خوب نباشد احساست اگر بود چنین چاره کارت جز صحبت و دلداری محبوب نباشد ...

ادامه شعر
پروانه آجورلو

بی امان از درد خود نالیده ام بی تو در دامان غم خوابیده ام بیقراری می کند با من دلم در نبودت ابرم و باریده ام دل تمنای وصالت می کند من دمادم شوکران نوشیده ام با تو بودن آرزویی شد محال بی گمان از عمق ج...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسمه اللطیف به مناسبت روز شیراز در آرزوی راحت و آرامش شیراز پر می زند جان در هوای خواهش شیراز در من تلاطم می کند بی حد و اندازه عشق تنفس در هوای دلکش شیراز درک صفای روح می گردد محقق در هر کس که گ...

ادامه شعر
داود شمسی

چندی است دلم در لب تو چال شده بر لب سیب و انارت تب یک خال شده تو صفای جان و ناموس منی باهرخیال دست من بر گردنت مانند یک شال شده من از آن دهکده ی اهل بهشتم که جز این حافظ و دیوان شعرش مست وبدحال شده...

ادامه شعر
صدیقه جـُر

خواستم تا که دل از بند تو آزاد کنم شوم از دست تو راحت و دلی شاد کنم،،،،   بنشستی بر اغیار  و  زدی طعنه به من،، بشکند  پیر  فلک  دست نمک خورده ی من،،،، نشدی سایه ای  برسر نشدی محرم راز،، ...

ادامه شعر
جواد امیرحسینی

ای گرفته دستِ من، در گیر و دارِ زندگی ای که کردی خود وجودت را نثارِ زندگی گردِ پیری بر رخِ زیبایِ تو دارد سخن: "من گذشتم از جوانی، در بهارِ زندگی" تک درختی خشک بودم در بیابان وجود سبز گشتم با تو من،...

ادامه شعر
صدیقه جـُر

میترسم از نبودنت..... و از بودنت بیشتر بودنت حس آرامش من است و نبودنت لحظه های سخت فراق نداشتنت ویرانم میکند. و داشتنت، ازمن فردی حسود ساخته است وقتی نیستی، دنیا برایم تاریک و اندوهگین است، و ...

ادامه شعر
داود شمسی

نفسم بند آمد و مانند یک افسانه شد گونه اش را بوسه ای آنهم چو یک پیمانه شد در قمار شرط دل ، منهم چو دل ها باختم این من عاقل پس از تو همچو یک دیوانه شد دل به گیسوی تو و امواج دریا میزنم مثل شهری که پس...

ادامه شعر
الی مطلق

با پای خودش آمد و افتاد به دامم ! «گل در بر و می در کف و‌ معشوق به کامم» ای روحِ جدا از تنِ من وقت وصال است برخیز که ممکن بشود هر چه محال است ! رو کن پس از این قوّتِ بازوی خودت را بردار به دندان ب...

ادامه شعر
علی احمدی

تلخ نوشته زادروزم گر که ازعشق و شراب و شور و مستی دور گشتم گر به بی وجدانی و نامردمی مشهور گشتم گر که قربانیِ مکر و حُقّه‌‌‌‌ٔ وافور گشتم گر که آماجِ هزاران وصلهٔ ناجور گشتم * * * گر به جای ...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسمه اللطیف سرزمین عشق سرزمین عشق اینک رهسپارت می شوم رهنورد راه های مرگبارت می شوم در کمال حسرت و ناکامی و سرگشتگی بی گمان آواره هر رهگذارت می شوم در گذارم از بیابان های تو جان می دهم من که مقهور ...

ادامه شعر
جواد امیرحسینی

#رباعی برخیز که موسم بهار آمده است پیکی ز دیار شهریار آمده است شد نوبت عاشقی به قول "سعدی" معشوقه ی ما سر قرار آمده است! #جواد_امیرحسینی(مهراد) ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۲...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا