- لیست اشعار
- موضوع
- عاشقانه
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
جعفر لاهوتی آذر
در01 /03/ 1348 -
فرزاد کاکاوند
در01 /03/ 1365 -
الهه دهقان
در01 /03/ 1364 -
علیا کوثیا
در01 /03/ 1395 -
مروت خیری
در01 /03/ 1362 -
samaneh nouri
در01 /03/ 1362 -
بهروز بجروانی
در01 /03/ 1399 -
سحر غزانی
در01 /03/ 1399 -
محمدباقر انصاری دزفولی
در01 /03/ 1400 -
فاطمه عسگرپور
در01 /03/ 1400 -
مجید کرم دل
در01 /03/ 1400 -
مریم محبوب
در01 /03/ 1348 -
محمدشفیع دریانورد
در01 /03/ 1365 -
شیدا شهبازی
در01 /03/ 1355 -
شهلا مظفری
در01 /03/ 1367 -
لیلا طیبی
در01 /03/ 1369 -
جواد خاشعی
در01 /03/ 1358
دلم شکسته اگر بی بهانه می گریم به زیر نور چراغی شبانه می گریم زمانه با دل تنگم اگر چه در جنگ است همیشه خنده به لب با ترانه می گریم به من نگو که زمان با زمانه می چرخد و من به کنج قفس با زمانه می گریم...
ادامه شعرجانا دگر از حسرت دیدار چه گویم ترسم بمیرم و نبینم امشب روی تورا به ماه بنگر ،به ماه عزیزحسینی♡
ادامه شعربیا که دلم تنگ شده است بیا که حجم واژگان کم شده است سراغت را میگیرم گاهی از ماه زیبا وگاهی از موج دریا... غافل از دو دیده ی پر بار من کس ندارد خبر از حال من گسسته شده زنجیره ی وفا بغض گلویم سخت تنگ ا...
ادامه شعربسمه اللطیف نجوا من که در خانه ویران شده مأوا دارم کی گذار از غم امروز به فردا دارم در شبستان سکوتم به درون می جوشم که هزاران غم پنهانی و پیدا دارم دست و پا می زنم و دردکشان حتی از لحظه ای فکر به ...
ادامه شعرگفتی به دلت غصه ی هجران که غمی نیست گفتم تو نمیدانی و این درد کمی نیست در آمدن و رفتن روز و شبم ای داد تنهایم و در پیش نگاهم صنمی نیست دریافتم از نحوه ی گویاییت افسوس اندازه ی من نزد تو حتی گرمی ...
ادامه شعرانکار نکن حالت چشم تو تغییر کرده است سرایت عشقم به خون تو تاثیر کرده است شدت هرم برخاسته از آتش عشق است که بدون وقفه روح تو را تبخیر کرده است نمی شود از جانب قلب تو دوری گزید چون که مرا, خدا به ق...
ادامه شعردلت همراز میخواهد،، دلت معشوقه ای شیرین تر از شهد وعسل با صد هزاران ناز میخواهد، نشینی اندکی اندر کنارش ،، بوسه ای بر سرخی لب های سرخش،، دست در دستش گذاری، ، سـِر عشق رابا بگویی،...
ادامه شعرلبم را بوسه زد ، برگردنم گاز مرا همچون عروسک کرد هی ناز به آغوشش فتادم چون عروسک شد او فرمانده و من مثل سرباز شاعر : مهدی سلمانی میاب...
ادامه شعرمکن یا رب که من روزی ز جانانم جدا افتم نمی دانم،نمی دانم که بی او من کجا افتم؟ به جز او من ندارم کس،به جز من او که دارد کس که می ترسم رَوَد روزی ز یارم من جدا افتم اگر روزی نبینم رویِ ماهش را معا...
ادامه شعردلم ای دل مگر تو حس نداری خبر از حال این مخلص نداری گذشته جمعه ای دیگر، چرا تو سراغی از گل نرگس نداری
ادامه شعربسمه اللطیف قلب محروم ای قلب بلادیده آشفته محروم در آتش سینه شده ای ذوب چنان موم مجروحی و مغلوبی و بیمار و پر از درد ناشادی و بی تابی و ناکامی و مظلوم دیدی که دگر بار چه شد عاقبت کار آیا نشده حق ...
ادامه شعرانتهای خواستنت می رسد به جنون عمق چشمان من همچو گرداب... شعرهایت؛ دست به دست خواهد گشت! تشت رسواییت فتاده ز بام!!!
ادامه شعرگر چه گاهی شعر من بر قامت گیسوی توست بهترینمحصول حالم در بَرِ ابروی توست چادرت را سر کنی جنگ جهانی میشود عامل این جنگ خونین هم سر تک موی توست مثل زنبوری که شبگرد گلستان بوده است صاحب این زحمتم، زی...
ادامه شعر" صدای تو" صدای تو می آمد با ساقه های باران و هر بار که می رفتی روشنایی بدرقه می شد. این سپیدی ها کار توست و آن کلمه های خاموش که دیگر برنگشتند پرندگانی که تو رهایشان کردی. آخر سینه ام گندم زار شد و ...
ادامه شعردرسکوت دادگاه سرنوشت عشق برما حکم سنگینی نوشت گفته شد دل داده ها از هم جدا وای بر این حکم و این قانون زشت
ادامه شعربسمه اللطیف وصف دل انگیز وفا من که در میکده عشق تو مأوا دارم غرق زیبایی ام و کی غم فردا دارم عاشقت بوده ام و هستم و پس خواهم بود گوهر عشق تو را در دل شیدا دارم نام شیرین تو همواره به لب دارم و دل ...
ادامه شعردرجغرافیای وجودت ثبت است واژه ی مقدس عشق برلبان خشکیده ات حرراتی ست چونان آتش مذاب که لب یارمیخواهد درنگاهت موجی ازتمنا چراغ سبزنمایانگرست نشان ازعشقی ... جنون آمیز آغوشی آتشین وچیدن بوسه ازلبان سرخ ت...
ادامه شعربسمه اللطیف دردمندانه دردمندانه به سوز دل نالان خودم می نشینم به سر پیکر بی جان خودم عشق افسانه تلخی است در این عهد فجیع که بدان باخته ام من دل و ایمان خودم رد خون را ز سراشیب زمان می شویم اشک ریزا...
ادامه شعرچرا با من تو اینقد بیوفایی چرا هرشب ز دستانم جدایی چرا چشمم به چشمانت نمیخورد چرا هرگز نمیپرسی کجایی در این زندان عشقت من اسیرم چرا از من نمیگیری سراغی ز عادت میخزیدم در خیالات به واقع من ندید...
ادامه شعرشاه بیت شاه بیتی تو به صدرِ غزلِ طوفانم گفته بودی که نگاهت نکنم می دانم سر و پا چشم شدم خیره یِ بر چشمانت پندِ دیوانه دهی!؟ کاه نسوزی جانم ! تو اگر لذت این کور شدن لمس کنی بِدوی سوی کمان تیر ...
ادامه شعر