تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
علیرضا امیدی

ایکاش همچو مریم نذر معبد میشدم          بر دل خسته و حیران، مراقب میشدم  ایکاش همچو یوسف در اوان نوجوانی       میوه ی دل را نمیچیدم،مواظب میشدم...

ادامه شعر
حسن کریمی

«امروز و فردا» ایکه برچشمِ تو،رنگِ رخ دریازده اند داغ آن موج نگه را ،به دلِ مازده اند هوس بوسه ای امروز، نمودم ز لبت بختِ بد مهلتِ امروز،به فردازده اند حسن کریمی...

ادامه شعر
عباس  یزدی(طوفان)

عمر خود را بی سبب من صرف نامی کرده ام چشم خود را گرچه خون بر پشت بامی کرده ام همره رندان شدم . ساکن شدم در میکده برده ای بودم که خدمت بهر جامی کرده ام آنچنان محو نگاهش گشته ام بی دانه ای ق...

ادامه شعر
مرتضی (اشکان)  درویشی

پیشکشی کوچک با احترام به خانواده ی سردار رشید اسلام شهید عباسعلی علیزاده پشتِ بی سیمم بگو بابا چه فرمان داده ای ای که جان مانند ثارالله عطشان داده ای از تبار حجر و مالک بوده ای بی شک پدر د...

ادامه شعر
حسن کریمی

«حرف نگاه» چهره بنما ، که مرا طلعت ِ روزی امشب چشم در چشمِ تو و، لب نگشایم از لب خلوتی،تاکه توباشی و،من و،حرفِ نگاه وعظ در مجلسِ عرفان نبود شرط ادب من که ازسُکر لبِ لعل تو، سر م...

ادامه شعر
حسین شادمهر

احمد غم خویش با علی (ع) می‌گوید اسرار به مرتضی علی (ع) می‌گوید نازم به علی که عالم از روی نیاز با صوت بلند، یا علی (ع) می‌گوید «حسین شادمهر» ...

ادامه شعر
علی سپهرار

بِگُشـــا در که یک فقیـــر آمــــد تشنه و خسته هم اجـــیر آمد تازه وارد به صیــــد جـــــلّادان صوت ترنا و یــــا وزیـــر آمـــــد قلب متروک من خوشــامد گفت به نوک خنــجری که دیــــر ...

ادامه شعر
حسین خیراندیش

ما از آن روزی که دل را وصل با جانان زدیم مهر باطل بر دل خود از غم پنهان زدیم ما به دنیا گفته ایم بی اعتباری دور شو مارا باتو کاری نیست باهم دم پیمان زدیم عمر ما را ظاهرت دنیا به خود مشغول داشت ک...

ادامه شعر
فرهنگ باریکانی

آمــــد بهــــار خــّرم و گلـها جــوان شدنـد گلــها به باغ بـار دگــــر میهمـان شدنــد پر شد زعطر سوسن و سنبل فضای باغ گویی که جنتّـــان به زمین ارمغان شدند هادی بخوان تو شعر و غزل را به ص...

ادامه شعر
حسین خیراندیش

شبی در محفلی با یار بودم در آن شب محو آن دیدار بودم نگاه مهربانی داشت از مهر خودم شرمنده ی بسیار بودم نوازش میکند دل را به خوبی من آن شب تاسحر بیدار بودم صدای عاشقان دل شکسته بگوشم میرسید هو...

ادامه شعر
حسن کریمی

«خدا اینجاست» چه چشمانی، چه مژگانی،تماشا کن خدا اینجاست.! برایِ این دل مشتاق ،اینجا بودنش رؤیاست ترحم کن بیا ، نازِ نگاهت را نگیر از من کویرِتف زده، درحسرت آغوش یک دریاست حسن کریمی...

ادامه شعر
سیدمحمدجواد هاشمی

سکوت در من شعله‌ور است و بغض در من طوفانی به پاکرد که نیمی آتشم نیمی هم باد اما این طوفان آتشم را خاموش نکرد وتمام خاکسترم رابا خود برد وشعله ورم کرد...

ادامه شعر
سیدمحمدجواد هاشمی

هـــرکس از ساده بودن تمام وجودش را دراختیارت قراربدهد عاقبتش جان دادن اســـت ، ماهی ها را ببیـــن مردن دستِ جـــمعی ماهیهاروببین ................... ...

ادامه شعر
مرتضی (اشکان)  درویشی

دمشق زیرِ هجومِ قماشِ مُصعب هاست و گُر گرفته وجودم که شعله ور تب هاست زمانه عرصه یِ تکرارِ کربلایِ حسین و روزگارِ خطرناکِ سست مذهب هاست و قبله گرچه به سویِ حجاز و کعبه درست دمشق قبله گه...

ادامه شعر
دادا بیلوردی

در گلشن ما غیر ِمحبّت خبــــری نیست جز عشق درین دایره بالا و سری نیست مرغان ِ هوا از دل ِ ما بـــی خبـرانـنـد جز طعنه ای از حاشیه بر دل ثمری نیست آن وارث ِ پیغمبـــــر ِ عشّاق ...

ادامه شعر
علی سپهرار

بال طوقی به بلندای طلوع حوض را بر هم زد! چینِ آب از نوک گیسوی پری به موزاییکِ ترک خوردۀ پاشویه چکید من و سودای بلوغ ، به بهای همه دُردانِگیَم ، به تراشیدنِ یک رخصتِ شر دست زدم ! ...

ادامه شعر
حسن کریمی

«کوژ پشت» دوست دارم گم شوم ، در شهرِ چشمانِ تو من یوسفی باشم اسیرِ ، بندِ زندانِ تو من دل شده بی تاب ِ آن تابی ، که بر مژگان توست کوژ پشتم نازنینا ، پیشِ مژگانِ تو من حسن کریمی...

ادامه شعر
حسن کریمی

«هشدار» با شعر ، قلم پیکرِ احساس تراشد حیفست قلم باشدو،احساس نباشد ای آنکه گرفتی ، قلمِ داد ز استاد هشدار قلم ، چهره حق را نخراشد حسن کریمی...

ادامه شعر
حسن کریمی

«چار شنبه سوری» بیا آتش بسوزان ، هستیم را مگیر از من ، سرور ومستیم را دلم شد، هیمه چارشنبه سوری دل ار سوزد ، بسوزد پستیم را حسن کریمی...

ادامه شعر
علی سپهرار

"هین کج و راست میروی، باز چه خورده ای بگو" * کشته ی مروه پشت سر، سعی صفا به روبرو گفت نبی دادگر ، حلقه ی دست من نگر یک نفر از هزار تن، نیت حق طواف او خطبه ی لاشریک را، خوانده کرور تن ز م...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا