"هین کج و راست میروی، باز چه خورده ای بگو" *
کشته ی مروه پشت سر، سعی صفا به روبرو
گفت نبی دادگر ، حلقه ی دست من نگر
یک نفر از هزار تن، نیت حق طواف او
خطبه ی لاشریک را، خوانده کرور تن ز ما
لیک قبول حق یکی، رسم ثنا به طرز هو
سر بدرون برف و ما، مؤمن حق به نابجا
سائل درگه خدا ، وقت و زمان آرزو
صاحب مدعی تویی، کور به آگهی منم
عاقبت منم منم: تک روی از جهان به کو
این درجات طی شده، در چه مکان و کی شده
دامن عصمتش بسی ، رفته به بحر شر فرو
مست به حیرتم بسی، میرسد آه من به سی
میکشمش ز دل برون، ناله کنان ز سو به سو
بنده ی کژرونده بس، کشته ز عاشقان نفس
قاتل نور شمس و شب، میدرد از مهان گلو
کنیه ی دشمنان رب، از دل من نشان طلب
آنکه بدل کند به شر، بحر نمک به آب جو
دوش به جمع سالکان، صحبت مرگ لاله شد
چون بزدایم از دلش، نقطه ی غم به گفتگو
گفت مرا بسامدی، در گل و باغ سرمدی
خال سیه به قلب گل، کشته به جان وی عدو
ورنه به دست خود فلک، می نه رها کند به شک
لون سیه به قلب تو، ای تو اسیر های و هو
لاجرم ای اثیر جان، می ز عدو روا مدان
صحبت گل به شب مکن، نشئه ز دشمنان مجو
* حضرت مولانا جلال الدین
علی سپهرار
اثیر
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
نظر 2
علیرضا خسروی 16 فروردین 1395 19:29
درود بر شما...
علی سپهرار 22 فروردین 1395 06:30
برقرار باشید دوست گرامی