تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
khodadad adineh

دل ز دستم رفت صد فریاد و آه چون که عشق آمد گرفتم من پناه من به آسایش نمودم بس سجود همچوعابد در پی معبود و جود عاشقی نزدیکی و قرب خداست آنچه دارد ازهمه هستی جداست هرکه عاشق شد بدنیا حاکم است در ضمیر...

ادامه شعر
سیدعلمدار ابوطالبی نژاد

ما منتظریم، چشم بر احسانت در محفل عشق، کوچه ی رندانت کی می آیی مست کنی این همه را با آب حیات ، جمعه، در دستانت ...

ادامه شعر
آمنه  حسین زاده شهابی

خسته تر از خسته ام حال به حالی رسید بی برو برگشت بود صبر که به جان رسید گفت نرو ، بی دلیل غصه ،از راه رسید بلبلک دل که مرد دلبرک از راه رسید زین سفر بی مسیر مقصد و مقصود مرد گمشدگان واله اند...

ادامه شعر
آرزو بیرانوند

نمیدانم چرا؟ اما گرفته بغض مجرای گلویم را و میخواهم بگویم واپسین حرفم که شاید خود وصیتنامه ای باشد برای این تن ، تنها من از دنیا ندیدم خیر پس آن را به دنیا دار می بخشم و با ره توشه اندوه جاری می...

ادامه شعر
غلامرضا انعامی

از مهرِ تو جانا دلِ من تاب ندارد رویت چو بدیدم دگرش خواب ندارد این تن گنه آلوده و عصیان زده گشته چون بنده ای مانَد ؛ دگر ارباب ندارد هر سو کندش روی بر...

ادامه شعر
سیدعلمدار ابوطالبی نژاد

شش شب به امید، شمع می افروزم پروانه شدن، به عشق، می آموزم شبهای قشنگ جمعه، تا صبح به شوق در آتش انتظارتان می سوزم ...

ادامه شعر
سیدعلمدار ابوطالبی نژاد

ازآستان حضرت جان گل بیاورید از روضه ی رفیع جنان گل بیاورید شوری بپا کنید که عالم خبر شود از هرکجا، کران به کران گل بیاورید خیزید ومست، دست فشانید و کِل زنید مردان، زنان پیر و جوان گل بیاورید...

ادامه شعر
منوچهر کشاورز

آنکس که جهان را نگرد جزء تو نبیند جزء بندگیت راه دگر را نگزیند دادی تو به ذات میل به خواب و خور و شهوت انصاف نبود همچو بهائم ،به خواب و خور و شهوت بنشیند این جسم بود همچو لباسی به تنش در خور دنیا عقل ...

ادامه شعر
سیدرضا موسوی راضی

شد نیازم دیدن هر روزهء رخسار تو هر کَرَت* چینم گلی از دامن گلزار تو چینه** سازم گرد گلزارت ز عشق و جان خویش تا بجز من نگذرد کس از سر دیوار تو جان کنم حائل میان درد و نازک پیکرت تا شود ناکام درد ا...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

آن شعشعه ی نوری،کز رب غفور آمد آن روشنی نورش چون سیرت حورآمد در وادی حیرتها ،هر قدر فرو رفتم بر حیرتم افزودند ، عقلم به ظهور آمد ٭٭٭ در وقت جوانی ام،عقلم که طهور آمد ...

ادامه شعر
آرش فیروزی

تو که خود ره که همی میدانی!!؟ از چه رو در خود خود گمگشتی!!؟ از چه رو بی حالی بیماری !!؟ تو که خود مقصد خود میدانی!! تو گرفتاری در چنگ زمان تو نمی‌دانی یا میدانی !!؟ تو که خود گفتی گرفتاری در چنگالش ای...

ادامه شعر
نصرت اله صفی زاده

تنها «دلا خو کن به تنهایی که»تنهایی شِکَر دارد به پیش ناکسان رفتن، کمی زیر و زِبَر دارد به روز وصل میگوید، که تنها با تو میماند ولی چون دیگران بیند ،به آنها هم نظر دارد ...

ادامه شعر
آرش فیروزی

آرنی تو گفته بودی و جواب لن ترانی تو همین بدان که هرگز نتوانی، لن ترانی تو همین بدان که عالم همه از وجود اویند که ببیندت همیشه تو چه دانی و چه دانی ...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

یارب ره توکو که در آن رو بِنَهم من پا در ره دریایی و هر کو بنهم من هرجا که بگشتم ، ره صاف تو ندیدم تا گرد وغبارش به دو ابرو بنهم من ٭٭٭ ناچار اگر سر به ه...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

غـرقیم و تشنه ایم ،به آب زلال تـو برما خطر بُـوَد ، چه رسد بر ملال تـو از موج غرق ،کی بتوان سر به در بَـرَد هرکس کمربِـبَست،به جنگ جلال تـو ٭٭٭ ای خالقی که ما همه مح...

ادامه شعر
مهدی سیدحسینی

شعبان شد و نکهت گل یاس آمد ایّام سرور و شور و احساس آمد سجّاد و حسین و گلعذار نرگس همراه به زادروز عبّاس آمد ????اعیاد شعبانیه خجسته باد ????...

ادامه شعر
آرش فیروزی

ای عشق و جان و عاطفه ای یار با وفای من در کوی تو سفر کنم من بهر سرسرای تو اینک تو را شنیده ام من وعده های حق تو در سوی تو دوان دوان در راه کبریای تو تا تو به من نظر کنی هرگز ندارم حسرتی دنیای من شگفت...

ادامه شعر
آرش فیروزی

شکرت کنم خدای من تو خالق و تو قادری من در خودم سفر کنم تا راه و رسم عاشقی دریابمت تو را چنان گویی شدم جنون زده صدها هزار شکر تو تو ارحم تو فاطری ...

ادامه شعر
 اسماعیل سهامی

هم کلام خط جاده تا تو گشتم نفرین به این تا که بی تاب تو گشتم این سراب است که جا خوش کرده در دیده‌ام قطره اشکم زدریا راه گم کرده‌ام .... ...

ادامه شعر
کوثر جباری kosar_jabbari

از توگفتند همه جا از عرش تا فرش، سخن به نکویی یاد کردند هر کجا لب گشودم یک سخن هر کجا دید نهادم یاد تو کردند همه تن من از یاد تو بودن در فراغت هستم تو از حد کرامت در نهان ها هستی قصه ها نهانند و...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا