چون به کار زندگی این روزها ماندیم به گِل
پیش فاطی جون و میرزا قنبر و شمسی خِجل
بس که افتاده حساب دفتر و نسیه عقب
پول قسط و وام و قرض حاجی عبدالله زِبل
گوشت گاو و گوسفند و بز همه رفته ز یاد
گر رسد بر د...

نمی دانم در این شهر به هم آشفته ی سرد
چه باید گفت از این دیر خراب آباد پر درد
همی دانم کمی عقل و خرد گر بود ما را
علاج واقعه پیش از وقوع باید همی کرد
امیران و وزیران جمله در اندیشه ی خویش
وکیلان کی ب...

زدم قرعه فالی و امشب ،
یادت گریبانم گرفت
سوختم در حسرت دیداری دگر،
ای زیبا سرشت،
ای کلید درهای بسته به رویم،
ای زلال آئینه گونِ فیروزه ای فام،
یادت هست
آن دوران صاف بی خیالی،
رها،
سیال،
عاشق،
در جه...

بر توسن اندیشه ها،
در دریای آرام خاطرات،
با یک بغل عطر یاس،
و بی تشویش مرگ شهاب ها،
زیر چادر سفیدفام مهتاب،
دفتر ذهن را ورق میزنم،
شمیم عاشقانه ی نامه های نوجوانی،
در راه مدرسه،
که با طپش های قلب من...

پیچ نود درجه را که رد می کنم،
سینه کشی* جاده در برابر دیدگانم ظاهر می شود،
همان سینه کشی که پنجاه بهاراست آن را صعود میکنم!
مثل سینه کشی زندگی ام ...
وجب به وجبِ این راه را از خطوط صورتت بهتر از بَرَ...