3 Stars

یاد رفیق

ارسال شده در تاریخ : 07 مهر 1399 | شماره ثبت : H9412907



سالهاست که دیگر تو را ندیده ام
از بوستان تو گلی را نچیده ام
من با تو عهد بستم تا نفس باقی است
باهم بمانیم و اکنون جای تو خالی است
روزهای قشنگمان که در دشت می گذشت
یا در شب کویر و گل گشت می گذشت
یا در هیاهوی گلوله های خمپاره ها
یا در میان آتش و خون و چلچله ها
تو راهی دشت پر از شقایق گشته ای
خوشبخت شده ای چون که تو لایق گشته ای
من مانده ام اسیر هوا و هوس شدم
با کرکسان زشت خو هم نفس شدم
دیگر تو را فراموش کرده ام رفیق
با ناکثان هم آغوش گشته ام رفیق
بین مارقین که همراه من شدند
چون قاسطین که همپای من شدند
من کیستم خود نمی دانم که کی ام
مجنون عشقم و از خود رهیده ام
رفتی ولی نگفتی چرا نیامدم دگر
خواب است هنوز دل درمانده ام پسر
دل در گرو گذاشته ام در ره شما
افسوس هر شبم که نی ام همره شما
راستی خبر داری این روزها چه می گویند
از بیقراری تو، قصه ها می جویند!
صد یادمان ساخته اند به نام تو
صد یادبودها گرفته اند با جام تو
این روزها روایت تو نقل مجلس است
راوی خودش اهل طریق و مفلس است
در آسمان چه می کنی برخیز بیا
اینجا زمین شده حاصل خیز بیا
برخیز بیا رفیق داستان ها داری
شرح حکایتی از ما سوا داری
برخیز بیا رفیق تازه شناخته ایم تو را
تو محشری و ما نشناخته ایم تو را
برخیز بیا چه دلاور بوده ای و ما
این قصه را هرگز نخوانده ایم والله
تو کیستی فرشته ای،ماهی،ستاره ای
افسانه ای،جنگاوری،شاهی،شهزاده ای
مادر تو را فقط در جبهه آفرید!
این نعمتی است که خدا بهر تو بدید!
داستان داری پسر حکایتت باقی است
خواهان تو فقط حضرت ساقی است
می خورده ای مست به میخانه رفته ای
ورنه چگونه در این مسیر ره یافته ای
گویند تو را آخر صف دیده اند
دستی دراز کرده و آنجا چیده اند
غافل که تو اول صف دویده ای
بی هیچ هراس در دل خط خزیده ای
راستی دانی راوی جنگ کیست این زمان
میدان دار خط مقدم کیست این زمان
تصویر ساز معرکه را می شناسی بگو
داستان سرای جنگ را می شناسی بگو
امروز رفیق، همه خون خواه تو شدند
پوینده ی ره تو و هوا خواه تو شدند
شاعر به نام تو شعر می سراید ولی
او مدعی ز مدعیان اولی است بلی
این ها همه رفیقان ناشناخته اند
از تو برای تو قصه ها ساخته اند
من با تو بوده ام و این نبوده ای
مانند من بوده ای و بالا نبوده ای
هرگز نبرده ام ز یاد خنده های تو
آن شیطنت بازی و لطیفه های تو
جدی بیا بگو چه دیدی در آسمان
که از ما بریدی و رفتی در آن زمان
تو مرد بودی و مردانه رفته ای
نازم تو را که شاهانه رفته ای
بر دوش تو به جز یک کوله ای نبود
در جبهه نیز خانه ات جز سوله ای نبود
سنگر عمارتی است که مردان روزگار
دارند حکایتی به حضرت پروردگار
تو لایق همان سنگری رفیق
این است روایت تو و قصه ی دقیق

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 112 نفر 262 بار خواندند
امیر عاجلو (07 /07/ 1399)   | محمد مولوی (07 /07/ 1399)   | منصور آفرید (07 /07/ 1399)   | جمشید اسماعیلی (07 /07/ 1399)   | معین حجت (07 /07/ 1399)   | کرم عرب عامری (07 /07/ 1399)   | کاویان هایل مقدم (07 /07/ 1399)   | علی مزینانی عسکری (07 /07/ 1399)   | محمد رضا درویش زاده (07 /07/ 1399)   | حسن مصطفایی دهنوی (08 /07/ 1399)   | ولی اله بایبوردی (08 /07/ 1399)   | علی معصومی (08 /07/ 1399)   | حامی شریبی (09 /07/ 1399)   | رضا زمانیان قوژدی (09 /07/ 1399)   | آرمان مرادی (08 /02/ 1400)   |

رای برای این شعر
امیر عاجلو (07 /07/ 1399)  محمد مولوی (07 /07/ 1399)  منصور آفرید (07 /07/ 1399)  کرم عرب عامری (07 /07/ 1399)  محمد رضا درویش زاده (07 /07/ 1399)  ولی اله بایبوردی (08 /07/ 1399)  علی معصومی (08 /07/ 1399)  آرمان مرادی (08 /02/ 1400)  
تعداد آرا :8


نظر 24

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا