همکار پیش کسوت من و پسرش

آن روزهای اواسط دهه هفتاد که برای کاری پیش پدرش آمد هنوز تبدیل به یک چهره شناخته شده ملی و حتی به گواهی سایتهای ورزشی یکی از ده شخصیت تاثیرگذار در جهان فوتبال نشده بود. پدرش سرپرست بخش الکترونیک کارخانه تولید رادیو و تلویزیون رنگی بود و او هم جوانی لاغراندام، سبزه رو، با موهای مشکی مجعد، چشمانی درشت و لبانی خندان، که یک اورکت بلند چرم مشکی با شلوار جین یا کتان (درست یادم نمانده) پوشیده بود. تند تند حرف میزد و هر جمله را با خنده ملیحی بدرقه میکرد. دانشجوی سالهای اول لیسانس در دانشگاه صنعتی شریف بود و به تازگی در پی علاقه اش، و با وجود دشواریهای بسیار، پس از چندین و چند نوبت مواجهه با جوابهای منفی، قبول کرده بودند که گزارشات فوتبال غیرزنده را بگوید. پدرش اصالتا اهل رفسنجان بود و مهندس الکترونیک. لهجه گرم کرمانی را پس از سالهای بسیار زندگی در پایتخت هنوز حفظ کرده بود. وقتی می پرسیدیم چه شد که آقا پسرت برخلاف شما و دو فرزند دیگرت که به کل از فوتبال به دور هستید،به کار گزارشگری پرداخته، در جواب گفت: کشته مرده ی فوتباله. روزی که خواستیم از خانه قبلی اسباب کشی کنیم به منزل جدیدمان، یک اتاق مجله ورزشی داخلی و خارجی قدیمی ریختیم دور! چه میشه کرد عشقه دیگه. پسر اما چند سال بعد، پس از پایان تحصیلات کارشناسی ارشد در رشته مهندسی صنایع، از طرف شرکت خدمات پس از فروش کارخانه تولید تلویزیون به عنوان گزینه ی مدیریت انتخاب شد ولی دیگر برایش جدایی از راهی که در پیش گرفته بود، سخت شده بود. او می رفت تا بیش از دو دهه در تلویزیون تحول بنیادی در شیوه برنامه سازی و نقد فضای حاکم بر فوتبال کشور را رقم بزند و شب های دوشنبه تا پاسی از شب میلیونها علاقمند این ورزش پرطرفدار را با اجرای بی نظیرش پای تلویزیون میخکوب کند. وقتی چند بار بخاطر کشاندن پای نمایندگان مجلس به برنامه اش در نقد انتقال باشگاه های ریشه دار فوتبال از تهران به استانهای محل نمایندگی شان، با اخم و تهدید و بد اخلاقی و حتی انداختن شب نامه در منزل مواجه شد، دیگر پدر چندان احساس امنیت و رضایت از این وضع فرزندش نمی کرد ولی کار از کار گذشته بود. جریان افکار مطالبه گر عمومی او را با خود می برد بدون فرصت اندیشیدن به اتفاقات محتمل الوقوع. امروز ولی، با تصمیمی که خیلی غیرمترقبه و به ناگاه از دو سال قبل گرفته شد، او را به نوعی وادار به بازنشستگی زودرس از عرصه فوتبال کشور کردند. عجیب نیست، نخبه سوزی رسم ماست. مرد اول گزارشگری کشور اگر هم ایراد و اشکالاتی داشت که قطعا داشت، اما اینکه نان را به نرخ روز نمی خورد، مجیزگوی کسی نمی شد، به چیزی که اعتقاد و ایمان داشت تا آخر پایبند بود ولو از نظر کارشناسان غلط بوده باشد، در خاطره جمعی مردم ماندگار شد. حتی اگر بودنش را برخی خوش نداشته باشند.
کاویان (کارشناس سابق تحقیق و توسعه همان شرکت تلویزیون سازی در دهه هفتاد)

کاربرانی که این نوشته را خواندند
این نوشته را 138 نفر 235 بار خواندند
فائزه اکرمی (31 /05/ 1399)   | کاویان هایل مقدم (31 /05/ 1399)   | محمد مولوی (31 /05/ 1399)   | لیلا سعیدی (07 /06/ 1399)   | کرم عرب عامری (14 /06/ 1399)   |

نظر 2

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا