3 Stars

سفر برزخ

ارسال شده در تاریخ : 28 آذر 1399 | شماره ثبت : H9414154

شبی در عالم رویا، ز دنیا رفته بودم من
میان جمع ارواح ، به برزخ رفته بودم من
به هر کنجی سراسیمه سرک ها می کشیدم من
نمی دیدم یکی خویش و ز خود بیگانه بودم من
یکی افتان و نالان دور خود در حال گردش بود
دگر کس سر به زیر هشته، هراسان و موحش بود
پدر بودی گریزان از پسر، با حال تلخ و زار
نبودی یک نفر یاری، کند زو دفع هر آزار
گروهی خسته از پرسه، نشسته بر لب جویی
که از فرط عطش بودند پریشان چون خس کوهی
به دیگر سو می دیدم، ز پا آویخته، مردم را
که صدها بار سقوط از سر، ولی بودند بند از پا
عجب هنگامه ای بودی در آن غوغای جانفرسا
به جای خون در چشمان، شتک میزد بسی صفرا
خلاصه هرکسی در فکر کار خویش، میدیدم
نه یار و غم گساری، نه راهی پیش رو دیدم
همه از هم رمیده، به سوی ناکجا راهی
به لبها می شنیدم من نوای حسرت و آهی
چرا جبار بودم من، گنه کردم بسی عریان
اگر بودم به یاد مرگ، نمی گشتم کنون حیران
چو در عمرم توانگر بودمی، بخشش نمی کردم
برای مردمان هرگز، دمی کوشش نمی کردم
اسیر نام و منصب گشته، بر خلقی ستم کردم
به ناحق حکم راندم من، حقیقت بیش و کم کردم
شدم آلوده ی نفسم، فقط زر می شناسیدم
اجل فرصت نداد بر من، به ناگه من پلاسیدم
به پیش مردمان عابد، ولی فاسق بدم در خویش
چقدر غافل شدم از او، تبه کردم سراسر کیش
دریغ از آن همه مهلت، که بخشید حق، چه بی منت
همه صرف خبائث شد، تلف کردم به هر لذت
لذائذ رفته، امروزم شده روز زیانکاری
بجز آه و دریغ آیا برایم مانده افکاری؟
اگر چشم حقیقت بین مرا بودی در آن عالم
نبودی سهم امروزم دوصد افسوس و صد ماتم
جماعت منتظر، مایوس، همه جا بیقراری بود
ولی در آن میان جمعی ازین وحشت رهایی بود
فقط آن را بدی راحت که زنجیری به پا ناداشت
سبک بود بار او بر دوش، چه احوال خوشی او داشت!
خوشا بر حال آنان کو نداشتند حسرتی بر دل
به گاه زندگی، کردند اصول بندگی کامل
به دستور خداوندی به کار مردمان بودند
گره از دیگران بردند، حدیث عاشقی بودند
به جای بازو بر اکتاف، همی دیدم سپیدبالی
لبان پرخنده ای جانا، چه شور و شوق و خوشحالی
چنین مردم چرا بر دل بدارند خوفی از هجرت؟
چو میدانند بعد از مرگ، برآید شادی و بهجت
هم آنان کو به دنیا در پی انسانیت هستند
کنون در دار عقبا لایق غفرانیت هستند
بساط این جهان با مرگ، نیابد خاتمه جانا
به عدل دادگستر میشود فرجام مان مانا
به ناگه هوشیار گشتم، بشد خواب از سرم زایل
نشد از من جدا یک دم، خیال خلسه ی "هایل"


شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 4 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 115 نفر 292 بار خواندند
امیر عاجلو (29 /09/ 1399)   | ولی اله بایبوردی (29 /09/ 1399)   | محمد مولوی (29 /09/ 1399)   | مسعود مدهوش (29 /09/ 1399)   | کاویان هایل مقدم (29 /09/ 1399)   | علی آقا اخوان ملایری (29 /09/ 1399)   | آرمان پرناک (29 /09/ 1399)   | محمدحسین خدیوزاده (29 /09/ 1399)   | محمد رضا درویش زاده (29 /09/ 1399)   | علی معصومی (29 /09/ 1399)   | کیوان هایلی (29 /09/ 1399)   | سید مظفرالدین هاشمی (30 /09/ 1399)   |

رای برای این شعر
تعداد آرا :8


نظر 20

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا