3 Stars

اولین عشق آخرین عشق(حس خوب میانسالی)

ارسال شده در تاریخ : 09 بهمن 1399 | شماره ثبت : H9414702

می نشینم بیخیال رخ به رخت در ایوان
که هوایش وام دار است از این تابش خورشید رمق باخته ی نیمروزی
در زمستان بدون طپش برف و تگرگ
پشت این پنجره ی رو به هیاهوی زیاد
ولی از ذهن خیابان دلم
نرود خاطره عشق سراسر گل تو
چپقی چاق کنم در هوس یاد همان دورانها
که جوانی و طراوت آشکار می گردید
به دلاویزی سرخی انارین دو تا گونه ی تو
و دلم غنج برفت در پس آن شرم نگاههای پر از احساست
و همه هوش و حواسم برمید یکسره در وسوسه ی بافته گیسوی رطب آجینت
تو فقط چند بهار از غزل عمر سرودی آن سال
که مرا تا به ابد شیفته ی نغمه ی جادویی خود گرداندی
به لبت مهر سکوتی زده بودی شاید
ولی از برق دو چشمت همه چیز پیدا بود
نه نیازی به سخن یا که کلامی،
که از آن تازگی و شور و نشاط،
راز قلب من و تو نیک هویدا می شد....

دو سه پک میزنم و می نگرم موی سپید
که میان شبق گیسوی افشان قشنگت خفته است
و در این نیمه ی قرنی که سپردم به خیال
چه قدر خوشبختم...
که تویی هم نفس خس خس این سینه آکنده ز درد
که هنوزم نگرانی که چرا فکر سلامت نیستم
و چرا چربی و قند و ضربان قلبم
نشود دغدغه این بدن خسته ی من
بکنم اقراری؟
حس خوبی است کسی دغدغه مندت باشد
و تو این دغدغه را
گویی انگار نباید بنمایی بر رخ ....
آری با حلقه دودی که پی شعله فندک بجهد از پیپم
من طپش های سراسر هیجان پسری می بینم
که ز خود بیخود بود
و به سر داشت در آن دوره ی زیبای دل از دست شدن
آرزوی بغل گرم ترا در رویا
و بسی گرمی لبهای تر و تازه ی تو
طعم آن بوسه ی شیرین و شکرافشانت
همه در یاخته هایم شده اند ثبت هنوز
اینک امروز منم باز همان عشق نخست
صاف و یکرنگ و زلال
که دلم در کف توست
من و تو در گذر این همه سال
چه فراز و چه فرودی دیدیم
چه سیاهی و سپیدی داشتیم
ولی هرگز نشدیم کافر آن عشق قشنگ
عشق و دلدادگی پاک و بری از نیرنگ
چه قدر خوشبختیم
عمر" دوستت دارم"
نرسد این روزها
به سحرگاه دگر
و من و تو
همه در این همه سال
خوانده در گوش هم این ذکر خداوندی را
دوستت دارم من
دوستم داری تو
سجده ی شکر به جا آوردن
باشد امروز مرا یک پیمان
باری این ها همه از دولتی عشق بدادند مرا
و مبارک بادم
این وفا داری به عهد
که مرا تاج غرور است هنوز
بسیارند نکو روی ولی بدسیرت
که ز خود بیزارند
همه در حسرت و سوز
عشق اول که شود پابندت
تو دگر حسن نبینی مگر از کوچه ی او
همه در پرتو پرنور فریبنده ی او
تو نشستی به برم در ایوان
و نگاه میکنی بر آئینه ی چشمانم
به لبت غنچه ی لبخند چه خوش می شیند
گویی امروز تو هم خرسندی
مثل من از این جام
جام سرمستی ایام میانسالی ما
و تو هم می بینی
چه مسیری پشت سر داشته ایم
تا رسیدیم به این دشت قراخ
و فلاتی که فرارو داریم
تا به سرمنزل مقصود فراگرد شویم
تو بمان هم نفسم
همه ی کار و کسم
بی تو این راه مرا دشوار است
که قدم در قدمت بگذارم
به تو مدیونم من
بابت این همه همراهی
همدلی
همخوانی
به تو مدیونم من
عشق اول
بنشین نزد من و
آخرین عشقم باش....




شاعر از شما تقاضای نقد دارد


به صدای شاعر گوش فرا دهید:
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 4 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 169 نفر 378 بار خواندند
امیر عاجلو (11 /11/ 1399)   | مسعود مدهوش (11 /11/ 1399)   | جواد مرادی (11 /11/ 1399)   | محمد رضا درویش زاده (11 /11/ 1399)   | محمد مولوی (11 /11/ 1399)   | کیوان هایلی (11 /11/ 1399)   | کاویان هایل مقدم (12 /11/ 1399)   | ولی اله بایبوردی (12 /11/ 1399)   | کرم عرب عامری (15 /11/ 1399)   | Seyed Mohammadreza Lahiji (18 /11/ 1399)   |

رای برای این شعر
امیر عاجلو (11 /11/ 1399)  مسعود مدهوش (11 /11/ 1399)  جواد مرادی (11 /11/ 1399)  محمد رضا درویش زاده (11 /11/ 1399)  محمد مولوی (11 /11/ 1399)  کیوان هایلی (11 /11/ 1399)  ولی اله بایبوردی (12 /11/ 1399)  کرم عرب عامری (15 /11/ 1399)  
تعداد آرا :8


نظر 13

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا