زن که باشی ،
تنهاییت را بلد می شوی
خرده ریزهای غرورت را جمع میکنی
و فریادت را در سکوتت تکه تکه
زن که باشی ،
با تکه های روحت زنانگیت را قاب میکنی بر طاقچه عادتها
بغضت را قاشق قاشق ،
به حلقوم روزگارت می ریزی
تا خفه نشود ، تا خفه نشوی
زن که باشی ، کاسه آب را پشت سرت می ریزی ،
تا نرفته برگردی
زن که باشی ،
هیچ کلیدی را به قفل و خیال هیچ خاطره ای امتحان نمی کنی
مبادا که باز شود،
مبادا که دیروزت ، سراغ امروزت را گیرد
زن که باشی ،
تنهائیت را با سایه ات تقسیم می کنی ،
شب از غصه دلتنگیهایت ، حزین حزین به صدا در می آید
و هیچ سیم تلفنی هق هق شانه هایت را ،
برای کسی به تصویر نمی کشد.
در سرزمین من ،
زن که باشی
خود را اقیانوسی می بینی ،
که در ته استکانی غرق می شود.........
م.اخباری
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 6
امیر عاجلو 03 مهر 1399 09:22
درود بر شما
جمشید اسماعیلی 03 مهر 1399 10:55
درودها جناب اخباری
برقرار باشید
محمد مولوی 03 مهر 1399 12:31
مهران امیرمحمدی نسب 03 مهر 1399 18:38
درودجانا
کرم عرب عامری 03 مهر 1399 19:30
درود بر جناب اخباری
امیدوارم زیلرتتون کنیم
سعید اعظامی 04 مهر 1399 11:39
درودها بر شما.خواندم ولذت بردم