کوش کن
آهسته خوان
این قلم آهسته میخواند تو را
این قلم در ظلمت تنهای شب
یک نفس آرام نمی ماند چرا
این قلم میلغزد بر نقش ورق
میکشاند من را به جاهای دور
میخواند ام در این سکوت سرد
همچون شبزده در جستجوی نور
این قلم در خلوت تنهای شب
باصدای نم نم باران کریست
مات و مبهوت و اشک لحظه ها
بارش باران عجب بهانه ایست
زنده شد صد خاطره
جرقه خورد بر خرمن ام
شعله کشید بر سقف شب
دلهره ایست در. جان و تنم
من مرد تنهایی نی ام
خود را فریبم در بند
ترک عشق را نتوان
بارها شکستم هرچند
کرچه کل نمی دهد
باغ بهار من هنوز
ترک باغ نمی کنم
کل آید به باغم یک روز
میپرم از جای خویش
غرق شقایق میشوم
باز شو ای پنجره
من باز عاشق میشوم
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
نظر 7
کمال حسینیان 17 خرداد 1394 23:15
درودتان باد جناب کاکاوند
و پاینده باشید
فرزاد کاکاوند 19 خرداد 1394 13:20
مچکر بزرکوار
سمانه تیموریان (آسمان) 18 خرداد 1394 00:16
سلام و درود
پایدار باشید
کرم عرب عامری 18 خرداد 1394 00:17
آفرین کاک وند عزیز
موفق باشید
طارق خراسانی 18 خرداد 1394 10:50
ترک باغ نمی کنم
کل آید به باغم یک روز
میپرم از جای خویش
غرق شقایق میشوم
باز شو ای پنجره
من باز عاشق میشوم...
سلام عزیز جان طارق
عاشق باش همیشه
عشق می ورزم و امید که این فن شریف
چون هنرهای دگر موجب حرمان نشود (حضرت حافظ)
در پناه خدا
زهرا نادری بالسین شریف آبادی 18 خرداد 1394 13:15
درودزیبابود
نگار حسن زاده 19 خرداد 1394 20:30
درود بر شما
زیبا بود