تبعید شد از شهر دل وقتی رجزها خوانده بود
صد مثنوی گفتم ولی، او در غزل جا مانده بود
سودای پروازش چرا با من نبود آن آشنا ؟؟
بالش شکسته در قفس، او را کسی رنجانده بود
از دوری اش تب کردم و پاشویه ها کاری نکرد
آن آتش عشقش مرا، در کوره اش سوزانده بود
آمد ولی افسوس دیر، اصلا دلم او را نخواست
پرواز آن بی بال و پر، حالا مرا ترسانده بود
از عشق و از آیینه ها، دیگر نگو حرفی نزن
بس زلزله این خانه را در دوری ات لرزانده بود
این چشمهء عشق و رجا، راهی به دریایی نداشت
بی مهری اش دل را شکست، این رود را خشکانده بود
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 14
امیر عاجلو 14 شهریور 1401 13:55
درود بر شما
زهره فرمهینی 14 شهریور 1401 22:43
درود سپاسگزارم.
زهرا آهن 14 شهریور 1401 18:24
درود بر شما
چشمه ذوقتان جوشان
پایدار باشید به مهر
زهره فرمهینی 14 شهریور 1401 22:42
درود سپاسگزارم .
محمد مولوی 14 شهریور 1401 21:52
درود برشما
خوش آمدید
زهره فرمهینی 14 شهریور 1401 22:43
درود سپاسگزارم.
مجید قربانی 15 شهریور 1401 00:59
بس زلزله این خانه را در دوری ات لرزانده بود
بسیار دلنشین
زهره فرمهینی 15 شهریور 1401 10:42
درود سپاسگزارم
کاظم قادری 15 شهریور 1401 11:14
سلام و درود
غزلتان جای کار بیشتری برای حذف و اضافه داره
بالش شکسته دوتا ش پشت سرهم حشو
وقتی رجزها از بس رجزها
آن آتش عشقش آن فقط برای پر کردن وزن آمده حشو
پاشویه ها یک هجای کوتاه اضافه در وزن پاشویه هم
اصلا دلم .....ارتباط معنایی با مصرع بعد نداره ودرواقع ضعیفه
این چشمه ی عشق و رجا این برای پر کردن وزن آمده و نبودش لطمه ای به بافت مصرع نمیزنه
و چشمه ی عشق و رجا ترکیب نامسمایست
این رود را باز هم این فقط برای پر کردن وزن آمده و اضافیه
خیر مقدم خدمتتان عرض میکنم
احسان بابادی 17 شهریور 1401 04:42
بسیار عالی با قلمی شیوا
زهره فرمهینی 22 شهریور 1401 23:38
درود .سپاسگزارم
نادیا رودکی 24 شهریور 1401 03:54
خیلی لذت بردم عالیییی
زهره فرمهینی 26 شهریور 1401 11:16
درود ،سپاسگزارم????
زهره فرمهینی 26 شهریور 1401 11:16
درود ،سپاسگزارم????