دو سایه ،کوچه ی خلوت ، تب پشیمانی
صدای هق هق ابر، آسمان طوفانی
شروع قصه ی ما بود انقلاب بهار
طلوع حضرت مهر از شب غزلخوانی
غزل غزل که سرودی و عاشقم کردی
دچار حال تو گشتم ، پر از پریشانی
گذشت فصل غرورم ،نگاه آینه گفت
عجیب دست دلت رو شده به آسانی
قدم قدم که بریدی، هوار زخم بدی
درون حفرهی قلبم شدی نمیدانی؟
صدای تلخ سکوتت بلند، بر سر عشق
رسید شعر دروغت به خط پایانی
دل از خشونت تقدیر بر نمی تابید
شکست بغض فرو خورده وقت ویرانی
سرم به شانهی دیوار و غصه میبافم
گرفت قلبم از این روزهای بارانی
زهره فراهانی
اول آبان۱۴۰۲
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 11
امیر عاجلو 15 آبان 1402 11:09
سلام ودرود
زهره فرمهینی 17 آبان 1402 14:40
درود و سپاس بیکران
سیاوش دریابار 15 آبان 1402 12:54
....یه قل دو قل.....
کاش پیرمرد قبیله
سنگهای ریزش را
می کاشت
باران که که می امد
درخت کوه سبز می شد
وقتی میوه اش می چید
سنگ ریزه
برداشت می کرد
سلام
روز شما بخیر
مهمان دفتر شعر شما بودم
شیوا روان و با نشاط سروده اید
قلبا ارزوی توفیق روز افزون برایتان دارم
مانا باشید
زهره فرمهینی 17 آبان 1402 14:40
درود و سپاس
سروش اسکندری 15 آبان 1402 14:22
درود بر شما بانو فراهانی بسیار زیبا و دل نشین سرودید
زهره فرمهینی 17 آبان 1402 14:42
درود و سپاس
حفیظ (بستا) پور حفیظ 16 آبان 1402 21:00
درودهابانوفرمیهنی
زهره فرمهینی 17 آبان 1402 14:42
درود و سپاس
بهرام داودپور 17 آبان 1402 09:58
سرم به شانهی دیوار و غصه میبافم
گرفت قلبم از این روزهای بارانی
بسیار زیبا
زهره فرمهینی 17 آبان 1402 14:43
درود و سپاس
محمد مولوی 05 دی 1402 00:46
درود برشما شاعر گرانقدر
تولدتان را تبریک عرض می نمایم