حالت از زندگی به هم می خورَد
سرسپرده شدی به خاطره ات
زندگی لای سنتی ناجور
بین یک مشت حس باکره ات
سر یک سفره باختی همه را
به "بله" گفتنی به سرسختی
زندگی را دوباره قی کردی
تا تو ثابت کنی که خوشبختی
توی این غم خلاصه می شدی و
زخم خوردی ادامه می دادی
به نشانی نادرستی هی
سر هر صبح نامه می دادی
با خودت حرف می زدی هر شب
توی آغوش غصه خوابت برد
تا که گل های کاغذی توهم
توی گلدان خالی ات پژمرد
غصه های چروک قلبت را
زن خوبی شدی اتو کردی
دستهای پلید این غم را
پیش چشمان عشق رو کردی
تا که از زندگی عقب بکشی
خورده ای قرص خواب آور را
زن خوبی شدی در آغوشش
زده ای ضربه های آخر را ...
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 6
امیر عاجلو 26 بهمن 1402 17:29
.مانا باشید و شاعر
یاسر قادری 26 بهمن 1402 20:53
درود بانو بیرانوند
آرزوی شادی برای همه بانوان سرزمینم
محمود فتحی 27 بهمن 1402 06:42
سلام شاعر گرامی باپوزش
پیرزنی بزک کرد رفت پیش شوهرش گفت عزیزم زیبا شدم
شوهر گفت ایکاش اتوش میکردی
محمود فتحی 27 بهمن 1402 10:33
خیلی خاطره ی تلخی بود وآموزنده
محمود فتحی 29 بهمن 1402 12:18
درود شاعر گرامی
مجید ساری 18 اسفند 1402 08:13
درود بر شما بانوی شعر
از آثار بسیار زیبا و ارزنده تون خیلی لذت بردم
آفرینها بر قلم توانا و لطیف و دلنشین تان
پانزده یک چهارم ساعت است
پانزده نصف یک ماه هست
آیا میتوان گفت با بزرگتر شدن زمان
پانزده میشود یک عمر
برای زندگی کردن پانزده دقیقه در این جهان سایه ها هم زیاد هست
که نور آنرا در کمتر از پانزده ثانیه میپیماید بعد از مرگ
به شرطی که مبدا انسان قلب باشد و مقصد او عشق
فقط نمیدانم چرا فاصله ها در جهان کوانتوم سایه ها
اینقدر بزرگ است که دو انسان بین آنها شبیه فوتون میشوند در کوچکی
و قانون کوانتوم ذره میگوید
هر گاه یک فوتون حرکت به جلو میکند
فوتون شبیه آن هم در خلاف آن به عقب حرکت میکند
حالا شما کشف کنید
عشق یک طرفه یعنی چه ؟
مهرتان تابان
چشمان قشنگتون باران