آفتاب عشوه کنان، بهرتو رقصد مادر
خانه امروز چو برج سرطان گشت بیا
کوچه از دیدن لبخند تو شادان گشته
جیر جیر پنجره ها در هیجان است بیا
قلب آشوب گرم از دوری تو می لرزد
همچو دریاچه هامون فوران است بیا
یاد آن شب که مرا بوسه ی آخر کردی
هجم بیچارگی ام در نوسان است بیا
آن درخت کهن پیرِ کنار باغچه
بهر دیداررُخـُت، چو ارغوان است بیا
سال ها میگذرد از من وآن بوسه ولی
بوسه بر دست نحیفت طـلبان گشت بیا
همه امروز به سر نغمه ی شادی دارند
مهتاب عشوه کنان،در هیجان هست بیا
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 15 دی 1402 15:01
درود و سلام موفق و مانا باشید