آتش افتاده بر تن خرمن ،خوشه چینم به وقت غم چیدن
غنچه ی خون و خنچه سر زده است از پس دکمه های پیراهن
جگرم چاک چاک و چرکین است زندگی وزنه ای که سنگین است
حاصل شوم نطفه ی کینه است عشق را تاولانه چرکیدن
گر چه همواره با خدا بودیم ما کجا شکل زنده ها بودیم
سنگ زیرین آسیا بودیم یک کتیبه برای پوسیدن
حرف هست و مجال گفتن نیست دانه هست و امید رستن نیست
چشم هست و خیال شستن نیست جور دیگر نمی شود دیدن*
زندگی دست از سرم بردار، مات و کور کرانه لکنت وار
مانده ام گیج و گنگ پای دار می روم سمت مرگ کوچیدن
#هما_تیمورنژاد
*چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید
سهراب سپهری
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 4
هما تیمورنژاد 23 مهر 1397 12:54
درود بر یکایک دوستان
سپاس که به مهر می خوانید
ویرایش شده ی غزل تاولانه رو تقدیمتون میکنم
از قدیم گفتن عجله کار شیطونه و مخصوصا تو نشر شعر که ما شاعرا اکثرا عجولیم
آتش افتاده بر تن یک زن ،آهِ حسرت چکیده بر دامن
غنچه ی خون و خنچه سر زده است از پس دکمه های پیراهن
جگرش چاک چاک و چرکین است ،زندگی وزنه ای که سنگین است
حاصل شومِ نطفه ی کینه است ،عشق را تاولانه چرکیدن
گر چه همواره با خدا بوده او کجا شکل زنده ها بوده؟!
سنگ زیرین آسیا بوده ، یک کتیبه برای پوسیدن
حرف هست و مجال گفتن نیست ،دانه هست و امید رُستن نیست
چشم هست و خیال شستن نیست ،جور دیگر نمی شود دیدن*
زندگی دست از سرش بردار، مات و کُور کرانه لکنت وار
می رود گیج و گنگ پای دار ،می دود سمت مرگ کوچیدن
#هما_تیمورنژاد
*چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید
سهراب سپهری
سیدعلمدار ابوطالبی نژاد 23 مهر 1397 16:53
درود خانم تیمورنژاد گرامی
بسیارزیبا سروده اید.احسنت
برقرارباشید
دادا بیلوردی 23 مهر 1397 21:06
درود بر تیمور نژاد عزیز
محظوظ و متأثر گشتم از کلام پر احساستان
.
باز بـاران در کمین است
شاهـدِ غم هــای مـن ، تنـها زمیـن است
زخـم می رویــد بــه جــای نستـرن در خـاک، بـانـــو!
آبشار است و من و جسمی غمین است
مدتی کارم همین است.
*
بـاز در زنـدانِ چرخـان
گشته ام بر نفس، روز و شب نگهبان
قطره ای از اشتبـاهِ من مساوی بـا هلاکی ست
می شوم از نـوعِ خود گاهی گریزان
کوی دانش پُر ز نادان.
*
درد از درمـــان جـلـوتـــر
بختِ بد از عشق در انسان جلوتر
این دو عامل، روزگارم را بـه تاریکی کشیدست
تو کمانی دیـدی از پیکان جلوتـر؟!
نیست این امکان جلوتر.
علیرضا آرین مهر 23 مهر 1397 21:16
سلام و عرض ادب بانو تیمورنژاد گرانقدر
عالی سرودید
درودهااا