رأس ساعتِ برف به خدمتِ برف می¬رسم
و درمیانِ واژه¬هایی امدادی
دادِ خودم را به مِداد می¬رسانم
هزارهم که بسوزی و بسازی
مانندِ خورشیدی نیستی که قرن هاست
می¬سوزد و می¬سازد!
می¬سازد
گاهی از صندلی¬های خالی می¬توان آدم ساخت
گاهی خون
بردیوارهای شهر شکوفه می¬دهد
و سال بهارش را از یاد می¬بَرد
وگاهی روبِروی سوگواری خودم می¬ایستم
روبِروی اندوهِ جوانی که به شادی¬اش شلیک شد
وگاهی آزادی میراثِ مادری¬اش را
درخیابان گُم کرده است!
تفنگم را به احترام اندیشه زمین می¬گذارم
و ساختارِ این تار را با دستانِ زمستان نوازش می¬کنم
این روزها
واژِگان روی تنِ جمله ، شب می¬شوند
ما می¬مانیم و چند نقطه
که دربزرگی خودشان پیرشدند!
فقط به این گناهِ رنگ باخته نگاه کن
نگاه کن به این همه بی نگاهی!
به زبانِ فارسی که فریادهای زبانِ مادری¬ام را نمی¬فهمد
به تالارِ لبخند که قافیه¬اش قیافه می¬بازد!
دراداره¬ی فصل
تمامِ کلمات اراده¬ی خودشان را از دست داده¬اند
و ردِ پای این مونولوگ
با هیچ چشمی درمتن دیده نمی¬شود
چنان دیالوگی که از ترسِ زبان¬اش می¬گریزد
از تمامِ لهجه های پائیز می¬گریزم
می¬گریزم تا تو
بنگری به خستگی که قرن هاست
درغروبِ خود طلوع می¬کند
و غم که برمحورِ سطرها ادامه دارد
این جا
هیچ کسی مثلِ نصفِ شب تنها نیست
و سیگار بی پرسش آوارِ دیوار را دود می¬کند!
بی¬خوابی بیابان به خاطرِخیابان نیست!
به خاطرِ سگِ ولگردی است
که
درکوچه های شهر دروغ های صادق را هدایت می¬کند!
عابدین پاپی(آرام)
5/10/1402
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 25 دی 1402 11:36
سلام ودرود
سیاوش دریابار 26 دی 1402 10:25
چه کنم....
که تو خدایی؟
تو صبوی ما شکستی
و دلم به چاره بردی
....
استاد فرهیخته و شاعر گرامی
شعرتا ن را خواندم بی نظیر است
قلمتون سبز
پایدار و استوارباشید
درود و سپاس فراوان
سیاوش دریابار 27 دی 1402 05:25
گاهی تفنگ ناموس یک ملت است
پس فکر این نباش که قومی بی ناموس کنی
گاهی با اندیشه تفنگ بر زمین نهیم
نازیسم ها و فاشیسم ها طغیان میکنند
محمود فتحی 27 دی 1402 13:40
سلام درودشاعر گرامی زیبا بود