شیطان

نظر 15

• 

  امیر عاجلو   30 خرداد 1400 23:23

  لطیف و دلنشین
  • 

    فاطمه اکرمی   09 تیر 1400 09:18

    سلام و درود سپاس
• 

  شبنم رحمانی   31 خرداد 1400 09:39

  درود بر شما بانوی ادیب . زیبا سروده اید
  • 

    فاطمه اکرمی   09 تیر 1400 09:19

    سلام و درود فراوان لطفتان را سپاسگزارم مهربان
• 

  منصور آفرید   31 خرداد 1400 14:54

  درود بر شما
  بسیار زیبا
  
  • 

    فاطمه اکرمی   09 تیر 1400 09:19

    سلام سلامت باشید مهرتان را سپاس
• 

  ابوالحسن انصاری (الف. رها)   01 تیر 1400 09:20

  ســــــــــــــــــــــــــــلام ........گرامی
  
  قلمتان نویسا
  • 

    فاطمه اکرمی   09 تیر 1400 09:20

    سلام مهربانترین استاد همیشه همراه باعث افتخار هستید نورباران باد روزگارانتان سپاسسسسسسسسسسس مهربانترین
• 

  کاویان هایل مقدم   02 تیر 1400 00:21

  احسنت بر این رقص شیوای قلم، بانو
  
  • 

    فاطمه اکرمی   09 تیر 1400 09:21

    سلام و درود مهربان سپاسگزار مهرتان هستم مانگارباشید با لبخند همیشگی
• 

  محمد علی رضا پور   02 تیر 1400 11:36

  روزگارتان خدایی
  • 

    فاطمه اکرمی   09 تیر 1400 09:23

    سلام و درود بی پایان خوشوقتم از نگارش زیبایی شما خوبان در صفحه ی دلنوشته های ساده ی من دلنگار ممنونم
• 

  محمد علی رضا پور   02 تیر 1400 11:36

  بسم الله الرحمن الرحیم
  سلام و درود
  فرهیخته ی گرانقدر،
  لطفاً در صورتی که شعر پیشرو و مکتب ادبی نورگرایی را، می پسندید و آن را شایان گسترش می دانید،
  با سرایش و نگارش در آن و یا هرطور که شایسته می دانید، در پربارتر شدن این شیوه و مکتب بومی ارجمند، مددکار باشید!
  (توضیحات و نمونه های بیش تر در نوشته ها و سروده های بنده، قابل جستجوست)
  نمونه هایی از شعر پیشرو در مکتب نورگرایی
  
  1. در گونه ی سه گانی:
  
  پشت آسمانخراش های انتهای شهر/
  آنچه دلگشای هر سواره و پیاده ای ست/
  کشتزار باصفای ساده ای ست.//
  
  
  2. در گونه ی سروش:
  
  
  والقرآن الحکیم/
  بارش نور از هوای کریم/
  پای رستاق و قلب پایتخت، مقیم/
  در گلاب شهود.//
  
  3- در گونه ی سه گلشن:
  
  “آیینِ مهر از گلشن آموزیم!
  
  جان را بیافروزیم!”
  
  باید بپرسی حال شیدای غزل ها را
  
  باید بدانی در مسائل، راه حل ها را
  
  بی عشق ماندن، کار این دل های نازک نیست
  
  زیرک نمی پرسد دوباره مُستدل ها را
  
  با چتربازان، دوست دارم هم سفر باشم
  
  تا بنگرم با چشم عاشق هم غزل ها را
  
  تالاب ها از رقص باران، عکس می گیرند
  
  نیلوفر آبی، غزلپرداز
  
  در خاطر من ثبت رسمی کن محل ها را
  
  بوسیدن چشمان عاشق، رسم خوبی بود
  
  خود جمع می کرد از قبیله، مُبتذل ها را
  
  این برج ها، معراجِ نادانیِّ فرعون اند
  
  آخر! کلانشهرِ گُسَل! بشنو مَثَل ها را
  
  “وقتی بَدَل ها را به دل، آرایه می سازی
  
  عکس العمل ها را چرا محکوم می سازی؟!
  
  حیف است اگر شعرِ تماشا را نپردازی.”
  
  محمدعلی_رضاپور(مهدی)
  • 

    فاطمه اکرمی   09 تیر 1400 09:23

    موفق باشید و سربلند حتما ممنوم
• 

  محمد مولوی   18 تیر 1401 23:49

  درود برشما
  تولدتان مبارک